Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (5 milliseconds)
English
Persian
glassful
بقدر یک لیوان
Other Matches
as much as
بقدر,
roomful
بقدر یک اتاق پر
roomfuls
بقدر یک اتاق پر
sackful
بقدر یک گونی
for
درمدت بقدر
plateful
بقدر یک بشقاب
plentifully
بقدر کفایت
plates
بقدر یک بشقاب
plate
بقدر یک بشقاب
to the number of 0
بقدر هفتاد
spadeful
بقدر یک بیل
skep
بقدر یک سبد
pocketfuls
بقدر یک جیب
pocketful
بقدر یک جیب
platefuls
بقدر یک بشقاب
adequately
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
بقدر کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کافی
sufficiently
بقدر کفایت
sufficiently
<adv.>
بقدر کفایت
pail
بقدر یک سطل
pails
بقدر یک سطل
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کفایت
shovelful
بقدر یک بیلچه
mugging
لیوان
mugs
لیوان
tun
لیوان
water glass
لیوان اب
burgundy glass
لیوان
a glass of water
یک لیوان آب
mugged
لیوان
mug
لیوان
tumblers
لیوان
glass
لیوان
tumbler
لیوان
glass
لیوان یخ
pricked
زخم بقدر سرسوزن
prick
زخم بقدر سرسوزن
teacupful
بقدر یک فنجان چای
pricking
زخم بقدر سرسوزن
pricks
زخم بقدر سرسوزن
i have had sufficientfor
بقدر کفایت خوردم
glassful
مظروف یک لیوان
The glass is full of water.
لیوان پر از آب است
tumbler
لیوان
[شفاف]
There is a glass missing.
یک لیوان کم است.
paper cup
لیوان کاغذی
lidding film
کلاهک لیوان
rummer
لیوان مشروب
lidding film
سرپوش لیوان
scoop
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoops
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooped
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
tablespoonfuls
بقدر یک قاشق سوپ خوری
it is plenty good enough
بقدر کفایت خوب است
teaspoonsful
بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonsful
بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonful
بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonful
بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonfuls
بقدر یک قاشق چای خوری
duly
حسب الوفیفه بقدر لازم
Empty this glass of water.
این لیوان آب راخالی کن
mug
لیوان بدون دسته
monomolecular
دارای صخامت بقدر یک ملکول یک ملکولی
beakers
فرف کیمیاگری لیوان ازمایشگاه
beaker
فرف کیمیاگری لیوان ازمایشگاه
My tea is not cool enough to drink.
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
stein
لیوان دسته دار ابجو خوری
He emptied the glass to the last drop .
لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
highball
یک لیوان بزرگ ویسکی یا عرق مخلوط بانوشابه گازدار قطار سریع السیر
tun
بقدر یک بشکه ادم یا چیز بشکه مانند
naggin
سطل چوبی لیوان چوبی
wineglass
لیوان شراب پیمانه شراب
noggin
سطل چوبی لیوان چوبی
noggins
سطل چوبی لیوان چوبی
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com