English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English Persian
steal بلند کردن چیزی
steals بلند کردن چیزی
Other Matches
poles دسته بلند چیزی
pole دسته بلند چیزی
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
tout بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
throw up بلند کردن
lift بلند کردن
elevates بلند کردن
erecting بلند کردن
erect بلند کردن
lifted بلند کردن
elevate بلند کردن
erects بلند کردن
lifting بلند کردن
heightens بلند کردن
erected بلند کردن
walk off with بلند کردن
upraise بلند کردن
lifts بلند کردن
elevating بلند کردن
exalts بلند کردن
to throw up بلند کردن
hoisted بلند کردن
exalt بلند کردن
heightened بلند کردن
heave بلند کردن
heighten بلند کردن
heaved بلند کردن
heist بلند کردن
hoists بلند کردن
heists بلند کردن
hoist بلند کردن
heightening بلند کردن
to kick up با پا بلند کردن
exalting بلند کردن
lift fire بلند کردن اتش
chairlift سردست بلند کردن
hoists وسیله بلند کردن
soars بلند پروازی کردن
hoisted وسیله بلند کردن
turn down <idiom> کم کردن صدای بلند
craned وسیله بلند کردن
soared بلند پروازی کردن
craning وسیله بلند کردن
hoist وسیله بلند کردن
chairlifts سردست بلند کردن
crane وسیله بلند کردن
cranes وسیله بلند کردن
soar بلند پروازی کردن
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
sound off باصدای بلند صحبت کردن
raise a dust گرد و خاک بلند کردن
shoplifting بلند کردن جنس از مغازه
banks کپه کردن بلند شدن
vociferate با صدای بلند ادا کردن
hoist بلند کردن وسایل سنگین
harangues باصدای بلند نطق کردن
to put forth بلند کردن نمایش دادن
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
to make a dust گردو خاک بلند کردن
pedestals بلند کردن ترفیع دادن
haranguing باصدای بلند نطق کردن
hoists بلند کردن وسایل سنگین
harangue باصدای بلند نطق کردن
bank کپه کردن بلند شدن
harangued باصدای بلند نطق کردن
pedestal بلند کردن ترفیع دادن
craned باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
bite off more than one can chew <idiom> با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
lifted بلند کردن شریک رقص اززمین
crane باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lifting بلند کردن شریک رقص اززمین
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
lifts بلند کردن شریک رقص اززمین
craning باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lay hands one someone دست روی کسی بلند کردن
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
cranes باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
ululate باصدای بلند ناله وزاری کردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
jabbed بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jab بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabs بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
To vacate a house. خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
too many irons in the fire <idiom> بایک دست چند هندوانه بلند کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
jabbing بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to blast something با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
collect وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
collecting وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
spike میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
levers اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
lever اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
shaggy ugs فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
clears دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clearest دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clearer دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
fraise نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
cession صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
valuate ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
pry بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pries بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pried بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
brief خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to beg for a thing چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefer خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
sag یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sags یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
to cut back [on] something چیزی را کم کردن
make do with something با چیزی تا کردن
make something do با چیزی تا کردن
to smell at something چیزی را بو کردن
defrosts یخ چیزی را اب کردن
to reason out something چیزی را حل کردن
to cut something چیزی را کم کردن
to cut down [on] something چیزی را کم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com