Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
Other Matches
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
biologism	اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
aby	پرداختن
abye	پرداختن
paying	پرداختن
foot the bill <idiom>	پرداختن
fork out <idiom>	پرداختن
kick over <idiom>	پرداختن
defrays	پرداختن
defraying	پرداختن
defrayed	پرداختن
defray	پرداختن
pay	پرداختن
cough up	پرداختن
pays	پرداختن
disbursed	پرداختن
imburse	پرداختن
disburse	پرداختن
practising	پرداختن
practises	پرداختن
practise	پرداختن
pony up <idiom>	پرداختن
practicing	پرداختن
shell out	پرداختن
take to	پرداختن
to brush up	پرداختن
meets	پرداختن
meet	پرداختن
practice	پرداختن
disbursing	پرداختن
disburses	پرداختن
to fork over	پرداختن
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
activate	بفعالیت پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
nails	به موقع پرداختن
nailed	به موقع پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
turn to	بکار پرداختن
putting	بفعالیت پرداختن
puts	بفعالیت پرداختن
put	بفعالیت پرداختن
to pay in a	پیشکشی پرداختن
get down to work	بکار پرداختن
activate	به فعالیت پرداختن
indemnify	غرامت پرداختن
pay at tenor	در سررسید پرداختن
activating	به فعالیت پرداختن
prepay	قبلا پرداختن
pipe up	به سخن پرداختن
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
foot	پرداختن مخارج
indemnity	غرامت پرداختن
recompenses	غرامت پرداختن
indemnities	غرامت پرداختن
recompense	غرامت پرداختن
recompensed	غرامت پرداختن
nail	به موقع پرداختن
recompensing	غرامت پرداختن
to pay up	تمام و کمال پرداختن
pay off something	چیزی را قسطی پرداختن
poney	پرداختن خلاصه اخبار
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
ponies	پرداختن خلاصه اخبار
pay up	تمام وکمال پرداختن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
pony	پرداختن خلاصه اخبار
to pay off	تمام و کمال پرداختن
loose	سبکبار کردن پرداختن
proceed	اقدام کردن پرداختن به
loosest	سبکبار کردن پرداختن
looser	سبکبار کردن پرداختن
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
pick up the tab <idiom>	صورت حساب کسی را پرداختن
insolvent	فاقد توانایی پرداختن دیون
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
liquidated damages	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
intent	دقیق
scholastic	دقیق
scholastical	دقیق
punctiliously	دقیق
advertent	دقیق
precision	دقیق
stringently	دقیق
tenty	دقیق
exact solution	حل دقیق
subtil	دقیق
astute	دقیق
scrutinizer	دقیق
accurate	دقیق
stringent	دقیق
exquisite	دقیق
wistful	دقیق
exacts	دقیق
exacted	دقیق
exact	دقیق
literal	دقیق
punctual	دقیق
punctilious	دقیق
particular redemption	دقیق
correct	دقیق یا درست
fine adjustment	تنظیم دقیق
goings-over	بررسی دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
soundest	بی خطر دقیق
exact location	محل دقیق
precision fire	تیر دقیق
sounds	بی خطر دقیق
going-over	بررسی دقیق
correcting	دقیق یا درست
sounded	بی خطر دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
thorough paced	دقیق گام
particularization	شرح دقیق
queazy	زیاد دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
perpend	دقیق بودن
precision measurment	سنجش دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
precisionist	بسیار دقیق
precision tool	ابزار دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision sweep	روبش دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
sound	بی خطر دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
fine spun	دقیق خیالی
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
imprecise	غیر دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
instrument	الات دقیق
set	لجوج دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
precisian	خیلی دقیق
tenuous	لطیف دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
sets	لجوج دقیق
setting up	لجوج دقیق
controlling	توپزن دقیق
control	توپزن دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
subtlest	دقیق لطیف
subtler	دقیق لطیف
subtle	دقیق لطیف
detailed analysis	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
precise	دقیق کردن
queasy	زیاد دقیق
precision tools	الات دقیق
instruments	الات دقیق
precise	صریح دقیق
corrects	دقیق یا درست
watchful	بی خواب دقیق
precise	خیلی دقیق
controls	توپزن دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
an a calculator	محاسب دقیق
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe	ماشین تراش دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
edge sharpening	دقیق کردن لبه
probity	پیروی دقیق از اصول
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
fine tuning	میزان سازی دقیق
fine turning	میزان سازی دقیق
particular	دقیق نکته بین
astringent	سخت گیر دقیق
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
chronometer	ساعت شمار دقیق
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
mirror	ایجاد کپی دقیق
mirrored	ایجاد کپی دقیق
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
mirrors	ایجاد کپی دقیق

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com