English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (9 milliseconds)
English Persian
pretence بهانه ادعا
pretences بهانه ادعا
pretenses بهانه ادعا
pretense بهانه ادعا
Other Matches
peg بهانه
excuses بهانه
excused بهانه
pretexts بهانه
guize بهانه
fictions بهانه
excusing بهانه
fiction بهانه
pretext بهانه
subterfuge بهانه
subterfuges بهانه
pegs بهانه
alibis بهانه
alibi بهانه
cover shame بهانه
pleas بهانه
essoin بهانه
plea بهانه
put off بهانه
comeback بهانه
allegations بهانه
comebacks بهانه
allegation بهانه
excuse بهانه
fetched بهانه طفره
To trump uo an excuse. بهانه براشیدن
To make excuses . To quibble. بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
alibi بهانه اوردن
evasion بهانه حیله
evasions بهانه حیله
pretext بهانه اوردن
feigner بهانه انگیز
pretexts بهانه اوردن
factitious بهانه کننده
pernickety بهانه گیر
alibis بهانه اوردن
To find fault. بهانه گرفتن
nitpicking بهانه گیری
under the pretence of illness به بهانه نا حوشی
under the d. of به بهانه درلفافه
to offer an excuse بهانه انگیختن
fetches بهانه طفره
to pretend an excuse بهانه کردن
under the plea of بعنوان به بهانه
fetch بهانه طفره
under the mask of به بهانه در لفافه
to gain time به بهانه گذراندن
persnickety بهانه گیر
masks لفافه بهانه
finicky بهانه گیر
mask لفافه بهانه
dissembles وانمودکردن بهانه کردن
feignedly ازروی بهانه باتزویر
purporst بهانه مفهوم شدن
dissembling وانمودکردن بهانه کردن
feigningly از روی بهانه یا تزویر
dissembled وانمودکردن بهانه کردن
dissemble وانمودکردن بهانه کردن
excuseless بهانه برمدار نبخشیدنی
inexcusable بدون بهانه نبخشیدنی
to a ignorance نادانی بهانه کردن
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
A fusspot. آدم بهانه گیر (ایرادی )
to pretend an excuse عذر برانگیختن بهانه انگیختن
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> ییله جو را بهانه بسیار است .
an implausible excuse بهانه یا عذر غیر موجه
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
pretension ادعا
asseveration ادعا
pretensions ادعا
protestation ادعا
posit ادعا
averment ادعا
unassuming بی ادعا
protestations ادعا
cl ادعا
postulates ادعا
claiming ادعا
claims ادعا
pleas ادعا
plea ادعا
postulating ادعا
postulate ادعا
allegation ادعا
postulated ادعا
assertion ادعا
claim ادعا
claimed ادعا
allegations ادعا
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
picked quarrel نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
purporst مفاد ادعا
to put in for ادعا کردن
reclaimable ادعا پذیر
professed ادعا شده
contends ادعا کردن
contended ادعا کردن
contend ادعا کردن
acclaims ادعا کردن
acclaiming ادعا کردن
assertor ادعا کننده
acclaimed ادعا کردن
acclaim ادعا کردن
asserted ادعا کردن
professing ادعا کردن
professes ادعا کردن
profess ادعا کردن
asserts ادعا کردن
asserting ادعا کردن
assertive ادعا کننده
bill of indicment ادعا نامه
claimable قابل ادعا
assert ادعا کردن
lay claim to ادعا کردن
estopel مانع ادعا
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
assertion تایید ادعا افهارنامه
re claim مجددا ادعا کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
professed love محبت ادعا شده
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
professing ادعا یا افهار کردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
profess ادعا یا افهار کردن
professes ادعا یا افهار کردن
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
claim مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out با لاف گزاف ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims مدعی به مطالبات ادعا کردن
waiver صرف نظر کردن از ادعا
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claimed مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming مدعی به مطالبات ادعا کردن
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com