Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English
Persian
face value
بهای اسمی
nominal price
بهای اسمی
nominal value
بهای اسمی
Search result with all words
above par
بالاتر از بهای اسمی
at par
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
below par
کمتر از بهای اسمی
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
Other Matches
dumping
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price
بهای کاسته بهای تخفیف دار
at a low price
بهای کم
for
به بهای
trade price
بهای تجارتی
all in price
بهای کامل
at a great penny worth
به بهای زیاد
fancy price
بهای گزاف
cash price
بهای نقدی
cost of construction
بهای ساختمان
conversion price
بهای تبدیل
book value
بهای دفتری
break up price
بهای تصفیه
break up price
بهای انحلال
fancy price
بهای تفننی
reduced price
بهای نازل
unit price
بهای واحد
reserve price
بهای قطعی
probability cost
بهای احتمالی
fee
بهای واحد
resonable price
بهای عادله
money worth
بهای پول
retail price
بهای خرده فروشی
contratual rent
اجاره بهای مقطوع
declared value
بهای اعلام شده
resale price
بهای خرده فروشی
eric
خون بهای ایرلندی
par
بهای رسمی سهم
denominative
اسمی
nounal
اسمی
trinomial
سه اسمی
onomastic
اسمی
nominal
اسمی
substantival
اسمی
rated
اسمی
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
share list
صورت بهای سهام شرکتها
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
coinage
طبقه بندی بهای مسکوک
cost and freight
قیمت و بهای حمل و نقل
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
the price was not reasonable
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
ostensible
شریک اسمی
nominal size
اندازه اسمی
rated candlepower
شمع اسمی
nominal scale
مقیاس اسمی
rated current
جریان اسمی
nominal rating
کار اسمی
rated duty
کار اسمی
smee battery
پیل اسمی
nominal value
ارزش اسمی
ratings
رژیم اسمی
nominal voltage
ولتاژ اسمی
par value
ارزش اسمی
rated voltage
ولتاژ اسمی
rated quantity
مقدار اسمی
nominal price
قیمت اسمی
nominal pitch
گام اسمی
rating
رژیم اسمی
nominal value
مقدار اسمی
at par
به قیمت اسمی
at par
بقیمت اسمی
nominal wage
مزد اسمی
call price
ارزش اسمی
face value
ارزش اسمی
nominal partner
شریک اسمی
nominal income
درامد اسمی
nominal value
قیمت اسمی
nominal diameter
قطر اسمی
nominal data
داده اسمی
nominal cost
هزینه اسمی
nominal capital
سرمایه اسمی
nominal load
بار اسمی
to compound
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable
بهای گزافی بران گذاشته بودند
gerund
اسمی که از اضافه کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
n.h.p.
توان اسمی دستگاه
intermittent rating
کار اسمی متناوب
nominal interest rate
نرخ بهره اسمی
nominal load
بار خارجی اسمی
nominal value
قیمت اسمی سهمی
full load
بار خارجی اسمی
it answers to its name
اسمی است بامسمی
continuous rating
کار پیوسته اسمی
below par
کمتر از ارزش اسمی
at par
قیمت اسمی سند
revalorization
اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
how is sugar
بهای قندچیست قند درچه حال است
indicated horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
at par
بقیمت اصلی برابرقیمت اسمی
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
nominative indepdent
اسمی که درحالت نداواقع شود
nominal horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
asthmatic
دچار تنگی نفس اسمی
nominal gross national product
محصول ناخالص ملی اسمی
asthmatics
دچار تنگی نفس اسمی
bond discount
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
pentaptote
اسمی که دارای پنج حالت باشد
prohibitive price
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
depreciation of currency
کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
unearned increment
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
tolerances
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
imparisyllabic
دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
cation
یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
callable bond
نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
feminality
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
nominal scale
شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com