Dictiornary-Farsi | بهای کاسته بهای تخفیف دار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
reduced price	بهای کاسته بهای تخفیف دار


Other Matches

dumping	صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
at a low price	بهای کم
for	به بهای
book value	بهای دفتری
break up price	بهای تصفیه
probability cost	بهای احتمالی
face value	بهای اسمی
nominal value	بهای اسمی
fancy price	بهای تفننی
reserve price	بهای قطعی
at a great penny worth	به بهای زیاد
unit price	بهای واحد
trade price	بهای تجارتی
break up price	بهای انحلال
cash price	بهای نقدی
money worth	بهای پول
fee	بهای واحد
fancy price	بهای گزاف
cost of construction	بهای ساختمان
conversion price	بهای تبدیل
all in price	بهای کامل
resonable price	بهای عادله
nominal price	بهای اسمی
reduced price	بهای نازل
retail price	بهای خرده فروشی
above par	بالاتر از بهای اسمی
resale price	بهای خرده فروشی
eric	خون بهای ایرلندی
contratual rent	اجاره بهای مقطوع
declared value	بهای اعلام شده
below par	کمتر از بهای اسمی
par	بهای رسمی سهم
to mark down an article	بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
upset price	کمترین بهای مقطوع درهراج
reserve price	قیمت نهایی بهای قطعی
to take something off and pric	اندکی از بهای چیزی کاستن
height money	اضافه بهای کار در ارتفاع
spot price	بهای جنس در معامله نقدی
share list	صورت بهای سهام شرکتها
the price was not reasonable	بهای ان معقول بنظر نمیرسید
coinage	طبقه بندی بهای مسکوک
cost and freight	قیمت و بهای حمل و نقل
cost plus	اضافه بر بهای تمام شده
dispraise	از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
to mark good	بهای کالا را در روی ان نوشتن
the price was not reasonable	بهای گزافی بران گذاشته بودند
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
write down	تنزل دادن بهای اسمی سهام
revalorization	اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
at par	قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
how is sugar	بهای قندچیست قند درچه حال است
price as natural ice	یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
write down	یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
prohibitive price	بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unearned icremrnt	افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment	افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unpriced	درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
accretion	افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
feminality	طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
direct fire sights	زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
subtrahend	کاسته
unmitigated	کاسته نشده
unabated	کاسته نشده
diminished	: تقلیل یافته کاسته
depleted cover	پوشش کاسته شده
decompression	کاسته شدن فشار اب در صعودغواص
to grow downwards	کاسته شدن روبکاهش گذاردن
reduced instruction set computer	کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای کاسته شده
A tale never loses in the telling . <proverb>	یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
discount	تخفیف
damping	تخفیف
discounted	تخفیف
slake	تخفیف
discounting	تخفیف
abatement	تخفیف
allayment	تخفیف
assuagement	تخفیف
discounts	تخفیف
attenuation	تخفیف
concession	تخفیف
slakes	تخفیف
reduction	تخفیف
reductions	تخفیف
volume discount	تخفیف
slaked	تخفیف
alleviation	تخفیف
refraction	تخفیف
relaxation	تخفیف
clemency	تخفیف
mitigation	تخفیف
rebates	تخفیف
commissions	تخفیف
rebate	تخفیف
commissioning	تخفیف
commission	تخفیف
discountable	تخفیف بردار
extenuate	تخفیف دادن
mitigable	تخفیف دادنی
extenuatextent	تخفیف دادن
discount rate	میزان تخفیف
discount rate	نرخ تخفیف
loyalty discount	تخفیف وفاداری
trade discount	تخفیف تجاری
quantity discount	میزان تخفیف
incommutable	تخفیف ناپذیر
derogate	تخفیف دادن
incommutably	یا تخفیف داد
extenuating	تخفیف دهنده
extenuative	تخفیف دهنده
remissive	تخفیف دهنده
relaxation of penultis	تخفیف جرایم
trade discount	تخفیف صنفی
volume discont	تخفیف مقداری
volume discont	تخفیف خریدعمده
rate of discount	نرخ تخفیف
quantity discount	تخفیف کلی
remits	تخفیف دادن
quantity discount	مقدار تخفیف
quantity allowance	تخفیف کلی
incommutability	تخفیف ناپذیری
immitigable	تخفیف ناپذیر
extenuatory	تخفیف امیز
progressive rebate	تخفیف تصاعدی
money off offer	فروش با تخفیف
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
give a reduction	تخفیف دادن
commuted	تخفیف دادن
slashed	تخفیف زیاددادن
slashes	تخفیف زیاددادن
remitting	تخفیف دادن
remitted	تخفیف دادن
remit	تخفیف دادن
relieving	تخفیف دادن
relieves	تخفیف دادن
relaxing	تخفیف یافتن
unmitigated	تخفیف نیافته
relaxes	تخفیف یافتن
relax	تخفیف یافتن
remission	گذشت تخفیف
allowances	تخفیف مقرری
slash	تخفیف زیاددادن
relieve	تخفیف دادن
commute	تخفیف دادن
commutes	تخفیف دادن
commuting	تخفیف دادن
assuage	تخفیف دادن
assuaged	تخفیف دادن
assuages	تخفیف دادن
assuaging	تخفیف دادن
abate	تخفیف دادن
abated	تخفیف دادن
abates	تخفیف دادن
allowance	تخفیف مقرری
discounted	تخفیف دادن
discounting	تخفیف دادن
discounts	تخفیف دادن
commutative	تخفیف دار
scant	تخفیف یافتن
commmute	تخفیف دادن
cash discount	تخفیف نقدی
cut	تخفیف بریدگی
bate	تخفیف دادن
bank discount	تخفیف بانکی
commutability	تخفیف پذیری
commutation	تخفیف جرم
discount	تخفیف دادن
slashing	تخفیف زیاد
abatable	قابل تخفیف
abating	تخفیف دادن
rebate	تخفیف کاهش
alleviator	تخفیف دهنده
cuts	تخفیف بریدگی
commutation	تخفیف مجازات
commutation ticket	بلیط با تخفیف
rebates	تخفیف کاهش
quantity rebate	تخفیف عمده فروشی
discount of goods	تخفیف روی کالا
slaughter	تخفیف زیاد دادن
slaughtered	تخفیف زیاد دادن
extenuate	تخفیف دادن کاستن از
slaughters	تخفیف زیاد دادن
unbated	تخفیف داده نشده
loyalty discount	تخفیف مشتریان دائم
berates	تخفیف درجه دادن
berated	تخفیف درجه دادن
berate	تخفیف درجه دادن
loyalty rebate	تخفیف مشتریان دائم
immitigably	بطور تخفیف ناپذیر
subsidence	تخفیف درد وغیره
he would not bade a biner	یک دینارهم تخفیف نمیدهد
freight rebate	تخفیف هزینه حمل
quantity discount	تخفیف عمده فروشی
slash	تخفیف زیاد دادن
berating	تخفیف درجه دادن
slashed	تخفیف زیاد دادن
slasher	تخفیف فاحش دهنده
slashes	تخفیف زیاد دادن
allowance	تخفیف وزن بار اسب
allowances	تخفیف وزن بار اسب
lessens	کمتر شدن تخفیف یافتن