Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English
Persian
nap
بهترین شرکت کننده
napped
بهترین شرکت کننده
napping
بهترین شرکت کننده
naps
بهترین شرکت کننده
Other Matches
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
Hunger is the best sauce.
<proverb>
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
participants
شرکت کننده
entry
شرکت کننده
participating
شرکت کننده
contributors
شرکت کننده
participant
شرکت کننده
contributor
شرکت کننده
participative
شرکت کننده
suppliers
شرکت تولید کننده
supply company
شرکت تامین کننده
marathoner
شرکت کننده ماراتون
participant observer
مشاهده گر شرکت کننده
symposiast
شرکت کننده درسمپوزیم
supplier
شرکت تولید کننده
merrymaker
شرکت کننده درجشن وسرور
tenderer
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tenderer
شرکت کننده در مزایده یامناقصه
crusaders
شرکت کننده درجنگهای صلیبی
olympian
شرکت کننده بازیهای المپیک
bidder
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
bidders
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
sortie reference
تعدادهواپیماهای شرکت کننده درپرواز
crusader
شرکت کننده درجنگهای صلیبی
walker
شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
walkers
شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
fleet
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
producers
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
producer
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
semi-finalists
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
fleets
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
hurdler
شرکت کننده در مسابقه پرش از مانع
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
pentathlete
شرکت کننده در مسابقه پنجگانه دو و میدانی
sortie number
تعداد هواپیماهای شرکت کننده در پرواز
deathlete
شرکت کننده در مسابقه دهگانه دو و میدانی
pacer
شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
attack transport
ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
veteran
سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
veterans
سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
camper
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
off roader
شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
forty niner
شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
entrymate
اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
underwriters
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriter
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
pcm
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
off roader
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
COMPAQ
شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
commitment board
هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
gilt edge
بهترین
first class
بهترین
tiptop
بهترین
foremost
بهترین
priding
بهترین
gilt-edged
بهترین
of the first water
بهترین
gilt edged
بهترین
prides
بهترین
pride
بهترین
prided
بهترین
the best of all
بهترین
best
بهترین
qualities
بهترین کیفیت
best
به بهترین وجه
top-notch
<idiom>
عالی ،بهترین
quality
بهترین کیفیت
best efforts
بهترین مساعی
best
بهترین کار
In the best possible manner.
به بهترین وجه
optimum
بهترین امکان
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
primed
کمال بهترین قسمت
primes
کمال بهترین قسمت
back on one's feet
<idiom>
به بهترین سلامتی رسیدن
prime
کمال بهترین قسمت
skimeister
بهترین اسکی باز
second best theory
نظریه بهترین دوم
tip top
بهترین اعلی درجه
first-class
درخورمردم طبقه یک بهترین
classics
مطابق بهترین نمونه
classic
مطابق بهترین نمونه
designated tournament
مسابقه بهترین بازیگران
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
best move
بهترین حرکت شطرنج
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
You are counted among my best friends.
شما را از بهترین دوستانم می شمارم
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
the best thatone can do
بهترین کاری که میتوان کرد
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
flight
بهترین نتیجه دور مقدماتی
beluga
نام بهترین نوع خاویار
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
The best advice is, not to give any
<idiom>
بهترین اندرز ندادن آن است
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
I wish you the best of luck.
بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
Which is the best way to Tehran ?
بهترین راه به تهران کدام است ؟
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
optima legum ilerpres est consuetudo
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
ground badge
علامت بهترین درجه دار یاسرباز
the best game out
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
i had best to leaveit
بهترین کاران است که ان راول کنیم
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
heisman trophy
جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
body corporate
شرکت شرکت سهامی
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
least cost design
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
handicap
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
tilt and swivel
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
decca
سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
doll up
بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
Memmaker
امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
house
شرکت
consociation
شرکت
companies
شرکت
association
شرکت
company
شرکت
houses
شرکت
contribution
شرکت
contributions
شرکت
firm
شرکت
firmer
شرکت
housed
شرکت
firmest
شرکت
firms
شرکت
incorporation
شرکت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com