English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English Persian
best efforts بهترین مساعی
Other Matches
brand leader بهترین علامت تجاری بهترین مارک
synergic با اشتراک مساعی دارای اشتراک مساعی
team up تشریک مساعی
collaborate تشریک مساعی
collaborating تشریک مساعی
collaborates تشریک مساعی
collaborated تشریک مساعی
good offices مساعی جمیله
society اشتراک مساعی
societies اشتراک مساعی
good office مساعی جمیله
by the good offices of با مساعی جمیله
cooperatively با تشریک مساعی
strenuosity بذل مساعی
by the good of با مساعی جمیله
cooperation همکاری تشریک مساعی
cooperate اشتراک مساعی کردن
cooperate تشریک مساعی کردن
collaborative purchase خرید با تشریک مساعی
join hands توحید مساعی کردن
bend بذل مساعی کردن
joint hands تشریک مساعی کردن
team up توحید مساعی کردن
cooperative وابسته به تشریک مساعی
synergy کار توام اشتراک مساعی
self raised ترقی کرده در اثر مساعی خود
synergetic دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
gilt edge بهترین
gilt-edged بهترین
prides بهترین
tiptop بهترین
first class بهترین
best بهترین
gilt edged بهترین
of the first water بهترین
priding بهترین
the best of all بهترین
pride بهترین
prided بهترین
foremost بهترین
best به بهترین وجه
best بهترین کار
In the best possible manner. به بهترین وجه
quality بهترین کیفیت
qualities بهترین کیفیت
optimum بهترین امکان
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
second best theory نظریه بهترین دوم
skimeister بهترین اسکی باز
prime کمال بهترین قسمت
classic مطابق بهترین نمونه
napped بهترین شرکت کننده
naps بهترین شرکت کننده
napping بهترین شرکت کننده
nap بهترین شرکت کننده
primes کمال بهترین قسمت
primed کمال بهترین قسمت
classics مطابق بهترین نمونه
tip top بهترین اعلی درجه
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
best move بهترین حرکت شطرنج
collectivism اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
You are counted among my best friends. شما را از بهترین دوستانم می شمارم
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
hit it off with someone <idiom> بهترین همراه با کسی داشتن
beluga نام بهترین نوع خاویار
flight بهترین نتیجه دور مقدماتی
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
optima legum ilerpres est consuetudo عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
heisman trophy جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
handicap مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
joint بند بند کردن مساعی مشترک
to make an effort سعی کردن بذل مساعی کردن
tilt and swivel که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
dunkrik treaty معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
doll up بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
Memmaker امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
goat hair موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com