Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
i should p stay at home |
بهتر است در خانه بمانم |
|
|
Other Matches |
|
outsold |
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن |
outsells |
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن |
outselling |
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن |
outsell |
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن |
it is not p for meto stay |
نمیتوانم بمانم |
i decided to stay |
بر ان شدم که بمانم |
i wish to stay here |
میخواهم اینجا بمانم |
he whispered me to stay |
بمن گفت که بمانم |
I will be staying a month |
من میخواهم یک ماه بمانم. |
I will be staying a few days |
من میخواهم یک هفته بمانم. |
I will be staying a few days |
من میخواهم چند روزی بمانم. |
i intend to stay here |
قصد دارم اینجا بمانم |
lady help |
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن |
pigenhole |
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن |
knife boy |
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد |
it is but a step to my house |
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما |
mansion house |
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن |
tricotine |
پارچه زبر لباسی خانه خانه |
toft |
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی |
honeycombs |
ارایش شش گوش خانه خانه کردن |
honeycomb |
ارایش شش گوش خانه خانه کردن |
our neighbour door |
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست |
homebody |
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه |
hound's tooth check |
طرح خانه خانه مورب پارچه |
houndstooth check |
طرح خانه خانه مورب پارچه |
Honey comb design |
طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.] |
cellular |
لانه زنبوری خانه خانه |
weigh house |
قپاندار خانه ترازودار خانه |
garde manger |
سرد خانه اشپز خانه |
bagnio |
فاحشه خانه جنده خانه |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
i do not know your house |
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست |
formula |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
formulae |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
formulas |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
better |
بهتر |
all the better |
چه بهتر |
so much the better for me |
بهتر من |
so much the better |
چه بهتر |
the more better the best |
بهتر |
better than |
بهتر از |
cote |
بهتر بودن از |
ameliorates |
بهتر کردن |
amelioration |
بهتر شدن |
meliorate |
بهتر شدن |
ameliorated |
بهتر کردن |
meliorative |
بهتر شونده |
ameliorating |
بهتر کردن |
might as well <idiom> |
ترجیحا بهتر |
So much the better. |
دیگه بهتر |
ameliorate |
بهتر کردن |
the best of all |
از همه بهتر |
to change to the better |
بهتر شدن |
on the mend <idiom> |
بهتر شدن |
preferably |
بطور بهتر |
The more the better . |
هر چه بیشتر بهتر |
above rubies |
بهتر از یاقوت |
modify |
بهتر کردن |
ameliorative |
بهتر شونده |
modifies |
بهتر کردن |
ameliorator |
بهتر کننده |
modifying |
بهتر کردن |
range |
یک خانه یا تعدادی خانه |
ranged |
یک خانه یا تعدادی خانه |
honey comb |
خانه خانه کردن |
ranges |
یک خانه یا تعدادی خانه |
modification |
بهتر کردن مدل |
I feel it is appropriate ... |
به نظر من بهتر است که ... |
the better plan is to |
بهتر این است که ..... |
Just as well you didnt come . |
همان بهتر که نیامدی |
he works better |
او بهتر کار میکند |
tea is preferable to water |
چایی از اب بهتر است |
enhances |
بهتر یا واضح تر کردن |
it was no better |
هیچ بهتر نبود |
it would be preferble to |
بهتر خواهد بود |
enhancing |
بهتر یا واضح تر کردن |
enhance |
بهتر یا واضح تر کردن |
to get back on one's feet |
بهتر شدن [از بیماری] |
out act |
بهتر انجام دادن از |
outplay |
بازی بهتر از حریف |
enhanced |
بهتر یا واضح تر کردن |
ammunition modification |
بهتر سازی مهمات |
more the merrier <idiom> |
هرچی بیشتر بهتر |
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> |
پیشگیری بهتر از درمانه. |
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> |
پیشگیری بهتر از درمانه. |
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> |
پیشگیری بهتر از درمانه. |
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> |
همدلى از همزبانى بهتر است . |
to get back on one's feet |
وضعیت خود را بهتر کردن |
surpass |
بهتر بودن از تفوق جستن |
amended |
بهتر کردن بهبودی یافتن |
Do you have anything better? |
آیا چیزی بهتر دارید؟ |
amending |
بهتر کردن بهبودی یافتن |
Better late then never. <proverb> |
تاخیر بهتر از هرگز است . |
i know you better than he |
من شما را بهتر میشناسم تااو |
surpassed |
بهتر بودن از تفوق جستن |
ameliorated |
بهتر شدن بهبودی یافتن |
ameliorates |
بهتر شدن بهبودی یافتن |
ameliorate |
بهتر شدن بهبودی یافتن |
hardening and temper |
بهتر کردن تشویه ی فولاد |
This photo does not do you justice. |
خودتان از عکستان بهتر هستید |
rounding |
ایجاد دید بهتر در گرافیک |
ameliorating |
بهتر شدن بهبودی یافتن |
amend |
بهتر کردن بهبودی یافتن |
rounding |
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر |
surpasses |
بهتر بودن از تفوق جستن |
it peels better |
بهتر پوست ان کنده میشود |
the house is in my possession |
خانه در تصرف من است خانه در دست من است |
think better of <idiom> |
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر |
you ought to know better |
شما باید بهتر از این بدانید |
hole shot |
شکست دادن حریف با شروع بهتر |
Better do it than wish it done. <proverb> |
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن. |
hole job |
شکست دادن حریف با شروع بهتر |
follow up <idiom> |
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر |
She has known better days in her youth . |
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده |
I know best where my interests lie. |
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم |
Better late than never! <proverb> |
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است! |
He is the best physician as physicians go. |
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است |
Better late than never. <proverb> |
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. |
Are you feeling any better? |
آیا حال شما کمی بهتر است؟ |
adjustments |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
adjustment |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
Do you have a room with a better view? |
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟ |
outshoot |
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف |
soil improvement |
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری |
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> |
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن. |
go-getter <idiom> |
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر |
You're improving. <idiom> |
دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره] |
carbonet hardness |
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر |
sight window |
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر |
quick kick |
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر |
adjusting |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjust |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusts |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
lags |
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT |
lagged |
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT |
lag |
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT |
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions |
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد. |
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. |
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد. |
letter quality printing |
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط |
multipass overlap |
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی |
every cloud has a silver lining <idiom> |
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند] |
acid diluent |
ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود |
outdoing |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
outdo |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
outdoes |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
Half a loaf is better than no bread . <proverb> |
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است. |
workgroup |
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود |
overlap |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
overlaps |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
overlapped |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
ours was better than theirs |
مال ما بهتر از مال انها بود |
summer resorts |
ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.] |
improved |
بهتر کردن اصلاح کردن |
improving |
بهتر کردن اصلاح کردن |
improve |
بهتر کردن اصلاح کردن |
improves |
بهتر کردن اصلاح کردن |
houseroom |
جا در خانه |
quarterage |
خانه |
tersellated |
خانه خانه |
pied-a-terre |
خانه |
furnace house |
خانه |
within doors |
در خانه |
pieds-a-terre |
خانه |
materfamilias |
زن خانه |
lar |
خانه |
dwelling |
خانه |
dwellings |
خانه |
i was under his roof |
در خانه |
houseless |
بی خانه |
alveolate |
خانه خانه |
her house |
خانه ان زن |
her house |
خانه اش |
double-fronted |
خانه دو در |
cellulated |
خانه خانه |
checkered |
خانه خانه |
lares |
خانه |
cellular |
خانه خانه |
pigeon hole |
خانه |
pigeon-hole |
خانه |
pigeon-holes |
خانه |
unsheltered <adj.> |
بی خانه |
honeycomb |
خانه خانه |
housing |
خانه ها |
roommate |
هم خانه |
roommates |
هم خانه |
door to door |
خانه به خانه |
door-to-door |
خانه به خانه |
cloisonne |
خانه خانه |
home |
خانه |
cell |
خانه |
room |
خانه |
houses |
خانه |
homes |
خانه |
sockets |
خانه |
socket |
خانه |
domicile |
خانه |
rooms |
خانه |
lodge |
خانه |
lodged |
خانه |