English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
share بهره قسمت
shared بهره قسمت
shares بهره قسمت
lot بهره قسمت
Other Matches
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
diminishing marginal productivity بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
quotients بهره
quotient بهره
gains بهره
efficient بهره ور
exploited بهره ده
productive بهره زا
portions بهره
exploiter بهره کش
yields بهره
exploiters بهره کش
yield بهره
portion بهره
interests بهره
efficiency بهره
yielded بهره
interest بهره
gained بهره
gain بهره
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
gained بهره برداری
pure interest بهره خالص
gains بهره تقویت
gained بهره تقویت
put out to interest به بهره گذاشتن
usage بهره برداری
quantum yield بهره کوانتومی
gain بهره برداری
gain بهره تقویت
advantage by illness بهره بیماری
sweatshop بهره کشخانه
interests سودیا بهره
using بهره برداری
utilisation [British] بهره برداری
gains بهره برداری
gavel بهره غیرمجاز
gavels بهره غیرمجاز
interest rate نرخ بهره
economic rent بهره مالکانه
economic rent بهره اقتصادی
productive work کار بهره زا
exploitation بهره برداری
lending rate بهره - نزولپول
exploitation بهره کشی
sweatshops بهره کشخانه
interest for delay بهره دیرکرد
efficiency بهره وری
compound interest بهره مرکب
exploitative character منش بهره کش
abuse بهره کشی
abused بهره کشی
abuses بهره کشی
utilization بهره برداری
utilisations بهره برداری ها
abusing بهره کشی
operation بهره برداری
factor payments بهره وسود
accrued interest بهره متعلقه
high interest بهره سنگین
rat of interest نرخ بهره
rate of interest نرخ بهره
voltage gain بهره ولتاژ
resipatory quotient بهره تنفسی
usages بهره برداری ها
utilizations بهره برداری ها
rq بهره تنفسی
high interest بهره گران
exploited class طبقه بهره ده
transducer gain بهره دگرسازی
exploiting class طبقه بهره کش
exploitation [utilization] بهره برداری
bank interest بهره بانکی
deprival بی بهره سازی
antenna gain بهره انتن
passive debt وام بی بهره
legal interest بهره قانونی
laser gain بهره لیزر
optimising بهره بردن
interest بهره [اقتصاد]
contango بهره دیرکرد
lot بخش بهره
loan interest بهره وام
at % interest با بهره 21 درصد
declaration of interest اعلام بهره
divests بی بهره کردن
divest بی بهره کردن
depriving بی بهره کردن
cheap money پول با بهره کم
deprives بی بهره کردن
interest سودیا بهره
deprive بی بهره کردن
benefic بهره بردار
default interest بهره معوق
divestment بی بهره سازی
divesting بی بهره کردن
divestiture بی بهره سازی
productivity بهره وری
divested بی بهره کردن
dispossessor بی بهره سازنده
interest free loan وام بدون بهره
tapped بهره برداری کردن از
high efficiency ضریب بهره بالا
paranosic gain بهره اصلی بیماری
primary gain بهره اصلی بیماری
sexual abuse بهره کشی جنسی
high rate of interest نرخ سنگین بهره
high rate of interest نرخ بالای بهره
tapping بهره برداری کردن از
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
factor productivity بهره دهی عوامل
nominal interest rate نرخ بهره اسمی
out law از حقوق بی بهره کردن
natural rate of interest نرخ بهره طبیعی
neutral rate of interest نرخ بهره خنثی
operating budget بودجه بهره برداری
marginal productivity بهره وری نهائی
market rate of interest نرخ بهره بازار
tap بهره برداری کردن از
interest rate per annum نرخ بهره سالانه
operating cost هزینه بهره برداری
respiratory exchange index شاخص بهره تنفسی
utilising بهره برداری کردن
utilises بهره برداری کردن
utilised بهره برداری کردن
landuse بهره وری از زمین
maximum value مقدار بهره برداری
per capita productivity بهره وری سرانه
pure rate of interest نرخ بهره خالص
money rate of interest نرخ بهره پولی
money lender پول به بهره گذار
beneficiaries بهره بردار ذیحق
prime rate of interest نرخ بهره ترجیحی
beneficiary بهره بردار ذیحق
principal and interest اصل پول و بهره
prime rate نرخ بهره پایه
interest profit عایدی حاصل از بهره
utilize بهره برداری کردن
royalty حق بهره برداری از چیزی
royalties حق بهره برداری از چیزی
paranosis بهره کشی از بیماری
enjoys برخوردارشدن از بهره مندشدن از
enjoying برخوردارشدن از بهره مندشدن از
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
real rate of interest نرخ بهره واقعی
enjoyed برخوردارشدن از بهره مندشدن از
real interest rate نرخ بهره واقعی
ready for use اماده بهره برداری
rate of yield نرخ بهره موثر
infatute ازخرد بی بهره کردن
bank rate نرخ بهره بانکی
enjoy برخوردارشدن از بهره مندشدن از
utilizing بهره برداری کردن
utilizes بهره برداری کردن
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
margin productivity حد بهره وری تولید
to put out money to interest پول به بهره گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com