Dictiornary-Farsi | بهم خوردگی مزاج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
indisposition	بهم خوردگی مزاج
indispositions	بهم خوردگی مزاج


Search result with all words

airsick	مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
Other Matches

hair crack	شکاف خوردگی ترک خوردگی
disposition	مزاج
kidney	مزاج
kidneys	مزاج
temperament	مزاج
temperaments	مزاج
blood	مزاج
erosion	خوردگی
chafe	خوردگی
chafing	خوردگی
chafes	خوردگی
corrosion	خوردگی
abrasion	خوردگی
abrasions	خوردگی
corrsion	خوردگی
erosion-corrosion	خوردگی
wear	خوردگی
wears	خوردگی
quick tempered	تند مزاج
spleenful	اتش مزاج
bilious	سودایی مزاج
constriction	قبض مزاج
hotheaded	تند مزاج
phlegmy	بلغمی مزاج
bilious	صفرایی مزاج
phlegmatic temperament	مزاج بلغمی
queazy	لطیف مزاج
lax	لینت مزاج
whim	تلون مزاج
atrabilious	سست مزاج
iracund	اتش مزاج
brainish	اتشی مزاج
capriciousness	تلون مزاج
choleric	سودایی مزاج
hot liver	مزاج شهوانی
had health	علت مزاج
d. constitution	ضعف مزاج
fickleness	تلون مزاج
acidulent	تند مزاج
flightiness	تلون مزاج
phlegmatic	بلغمی مزاج
cyclothyme	دمدمی مزاج
tetchy	تند مزاج
hot	تند مزاج
hotter	تند مزاج
hottest	تند مزاج
whims	تلون مزاج
irascible	اتشی مزاج
queasy	لطیف مزاج
fitfulness	تلون مزاج
tetchyŠetc	تند مزاج
temperamentally	تند مزاج
fiery	اتشی مزاج
hot blooded	اتشی مزاج
hot-blooded	اتشی مزاج
whimseys	تلون مزاج
whimsies	تلون مزاج
temperamental	تند مزاج
wholesome	خوش مزاج
whimsy	تلون مزاج
hot-headed	آتشی مزاج
health	سلامت مزاج
passionate	اتشی مزاج
constrictions	قبض مزاج
good health	صحت مزاج
crabbed	تند مزاج
vigorous health	مزاج قوی
cracking	ترک خوردگی
rick	پیچ خوردگی
ricks	پیچ خوردگی
cancellation	قلم خوردگی
ricked	پیچ خوردگی
kink	پیچ خوردگی
backfall	زمین خوردگی
fissuration	ترک خوردگی
erosion corrosion	خوردگی- فرسودگی
folium	چین خوردگی
electrochemical corrosion	خوردگی الکتروشیمیایی
galvanic corrosion	خوردگی گالوانیکی
indisposedness	بهم خوردگی
electrolytic corrosion	خوردگی الکترولیتی
crossing out	قلم خوردگی
graphitic corrosion	خوردگی گرافیتی
corrosive action	اثر خوردگی
vermiculation	کرم خوردگی
collission	بهم خوردگی
induration	پینه خوردگی
intercrystalline corrosion	خوردگی کریستالی
inurement	پینه خوردگی
ricking	پیچ خوردگی
folding	چین خوردگی
rugosity	چروک خوردگی
wrinkle	چین خوردگی
ruga	تاب خوردگی
rancidity	باد خوردگی
surface corrosion	خوردگی سطحی
torsion	پیچ خوردگی
wrinkling	چین خوردگی
twists	پیچ خوردگی
twisting	پیچ خوردگی
twist	پیچ خوردگی
wrinkles	چین خوردگی
pliature	چین خوردگی
queasiness	بهم خوردگی
fractions	ترک خوردگی
muss	بهم خوردگی
fraction	ترک خوردگی
uneasiness	بهم خوردگی
screw	پیچ خوردگی
shrinkage	چروک خوردگی
disbandment	برهم خوردگی
turmoil	بهم خوردگی
screws	پیچ خوردگی
to re establish ons's health	تقویت مزاج کردن
to establish one's health	تقویت مزاج کردن
biliousness	مزاج صفرائی یاسودائی
spleeny	اتش مزاج تندخو
sanguine temperament	مزاج خونی یا دموی
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
mettlesome	اتش مزاج سرکش
wholesomeness	خوش مزاج سرحال
obsequiousness	تملق مزاج گویی
whimsey	هوس تلون مزاج
inflamable	زبانه کش اتش مزاج
pepper box	ادم اتشی مزاج
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
whigmaleery	تلون مزاج وهم
whigmaleerie	تلون مزاج وهم
inconstancy	بی ثباتی تلون مزاج
To be hot tempered.	آتشی(مزاج) بودن
flightily	ازروی تلون مزاج
alcoholism	تاثیر الکل در مزاج
tempered	مخلوط کردن مزاج
weathercock	ادم دمدمی مزاج
weathercocks	ادم دمدمی مزاج
temper	مخلوط کردن مزاج
pip	اختلال مزاج خال
pipped	اختلال مزاج خال
evacuate	تخلیه مزاج کردن
constitutions	نظام نامه مزاج
constitution	نظام نامه مزاج
pips	اختلال مزاج خال
peevish	تند مزاج ناراضی
evacuated	تخلیه مزاج کردن
evacuates	تخلیه مزاج کردن
passage	رویداد کارکردن مزاج
evacuating	تخلیه مزاج کردن
dejecta	کارکردن مزاج مریض
pliant	دمدمی مزاج تاشو
capricious	دمدمی مزاج بوالهوس
bill of health	گواهی صحت مزاج
tempers	مخلوط کردن مزاج
passages	رویداد کارکردن مزاج
pipping	اختلال مزاج خال
trainsick	دچاربهم خوردگی حال
worm hole	جای کرم خوردگی
amusements	فریب خوردگی پذیرایی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
amusement	فریب خوردگی پذیرایی
revolt	بهم خوردگی انقلاب
revolts	بهم خوردگی انقلاب
cavities	کرم خوردگی دندان
stress corrosion	خوردگی در اثر تنش
cavity	کرم خوردگی دندان
turn one's stomach <idiom>	باعث حال به هم خوردگی
folds	چین خوردگی زمین
corrosion control	جلوگیری و کنترل خوردگی
corrosion pit	فرورفتگی در اثر خوردگی
hot crack	ترک خوردگی گرم
he is recovered from his cold	سرما خوردگی او برطرف شد
folding test	ازمایش چین خوردگی
bending over test	ازمایش چین خوردگی
anticorrosive protection	حفافت در برابر خوردگی
deception	حیله فریب خوردگی
deceptions	حیله فریب خوردگی
turns	پیچ خوردگی قرقره
caries	کرم خوردگی دندان
fold	چین خوردگی زمین
folded	چین خوردگی زمین
turn	پیچ خوردگی قرقره
disorderliness	اختلال بهم خوردگی
irritable	تند مزاج تحریک پذیر
embonpoint	دارای مزاج سالم و خوب
as changeable as a weathercock <idiom>	مثل بوقلمون [دمدمی مزاج]
flighty	دمدمی مزاج متلون المزاج
capriciously	از روی تلون مزاج بوالهوسانه
upset _	برهم زنی بهم خوردگی
wears	فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cross folding test	ازمایش چین خوردگی عرضی
corrosion	زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
stainless steel	فولاد مقاوم در برابر خوردگی
he is rather i. than sick	بهم خوردگی یاساکت دارد
cold cracking	ترک خوردگی فلز سرد
wear	فرسایش خوردگی جنگ افزارها
constitutionalize	برای بهداشت مزاج گردش کردن
weather cock	باد نما ادم دمدمی مزاج
taeniasis	بدی مزاج بواسطه کرم کدو
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
inconstantly	ازروی تلون مزاج بطور تغییرپذیر