Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
Other Matches
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers
مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unions
پیوستگی
coalescence
به هم پیوستگی
steadviness
پیوستگی
steadiness
پیوستگی
union
پیوستگی
affiliation
پیوستگی
symphysis
پیوستگی
unity
پیوستگی
incontinuity
نا پیوستگی
conjunction
پیوستگی
interconnection
به هم پیوستگی
coalition
پیوستگی
coalitions
پیوستگی
conjunctions
پیوستگی
joinder
پیوستگی
incessancy
پیوستگی
cohesiveness
به هم پیوستگی
cohesion
به هم پیوستگی
cohesion
پیوستگی
continuity
پیوستگی
alliance
پیوستگی
alliances
پیوستگی
concrescence
پیوستگی
concomitance
پیوستگی
attachment
پیوستگی
coherence
به هم پیوستگی
consolidation
به هم پیوستگی
affiliations
پیوستگی
association
پیوستگی
associations
پیوستگی
affinities
پیوستگی
conjugation
پیوستگی
affinity
پیوستگی
continuity equation
رابط پیوستگی
coneatenation
بهم پیوستگی
accretion
بهم پیوستگی
bond
پیوستگی ضمانت
linkage
بهم پیوستگی
continuity theory
نظریه پیوستگی
contiguous
پیوستگی دوام
connecting branch
اتصال یا پیوستگی
linkage
به هم پیوستگی پیوندی
continuous time
با پیوستگی زمانی
linkages
بهم پیوستگی
continuity of flow
پیوستگی جریان
linkages
به هم پیوستگی پیوندی
continuity equation
معادله پیوستگی
juncture
پیوستگی مفصل
inosculation
بهم پیوستگی
syndesis
بهم پیوستگی
incorporation
پیوستگی تلفیق
connexions
پیوستگی اتصال
connection
پیوستگی اتصال
zygosis
ترکیب پیوستگی
bond stress
تنش پیوستگی
magnetic linkage
پیوستگی مغناطیسی
interosculation
بهم پیوستگی
adhesion
کشش سطحی پیوستگی
solidarity
بهم پیوستگی
[اتحاد]
electron attachment
پیوستگی یا وابستگی الکترون
clanship
پیوستگی بخانواده خود
discontinuities
عدم پیوستگی انفصال
continuity of a function
پیوستگی تابعی
[ریاضی]
discontinuity
عدم پیوستگی انفصال
reunion
بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunions
بهم پیوستگی تجدید دیدار
placentation
پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
syndactylism
پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
liabilities
مسئولیت
responsibly
با مسئولیت
burthen
مسئولیت
liability to disease
مسئولیت
trusts
مسئولیت
trusted
مسئولیت
amenableness
مسئولیت
liability
مسئولیت
responsibilities
مسئولیت
onus
مسئولیت
menage
مسئولیت
responsibility
مسئولیت
trust
مسئولیت
irresponsible
بی مسئولیت
unresponsive
بی مسئولیت
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
adhesion
اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
clannish
دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
post-
مقام مسئولیت
liability
الزام مسئولیت
primary interest
مسئولیت اصلی
charges
بار مسئولیت
charge
بار مسئولیت
cark
بار مسئولیت
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
load
فشار مسئولیت
loads
فشار مسئولیت
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
posts
مقام مسئولیت
posted
مقام مسئولیت
post
مقام مسئولیت
office
مسئولیت احرازمقام
constructive trust
مسئولیت قهری
imputability
مسئولیت اخلاقی
area of responsibility
منطقه مسئولیت
implied trust
مسئولیت فرضی
product liability
مسئولیت محصول
responsible
مسئولیت دار
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
irresponsibly
بدون حس مسئولیت
law of tort
مسئولیت مدنی
offices
مسئولیت احرازمقام
liabilities
الزام مسئولیت
amenability
احساس مسئولیت
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
polyene
ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
integration
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
perils
بیم زیان مسئولیت
peril
بیم زیان مسئولیت
irresponsibly
بدون داشتن مسئولیت
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
law of torts
قانون مسئولیت مدنی
law of tort
قانون مسئولیت مدنی
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
without engagement
بدون تقبل مسئولیت
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
sponsoring
مسئولیت راقبول کردن
sponsor
مسئولیت راقبول کردن
sponsors
مسئولیت راقبول کردن
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
Responsibility weighed him down
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
looser
از قید مسئولیت ازاد ساختن
loosest
از قید مسئولیت ازاد ساختن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
loose
از قید مسئولیت ازاد ساختن
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
see to it
<idiom>
مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
ignorance of law is no excuse
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
buck passer
شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
One insust not step aside and diclaim responsibility .
نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
commonalities
مشترک
conjoint
مشترک
commonality
مشترک
held in common
مشترک
common user
مشترک
subscriber's line
خط مشترک
intercommon
حق مشترک
subscribers
مشترک
common
مشترک
commoners
مشترک
party line
خط مشترک
participants
مشترک
participant
مشترک
subscriber
مشترک
joint
مشترک
sensed
حس مشترک
commonest
مشترک
sense
حس مشترک
senses
حس مشترک
party lines
خط مشترک
joint costs
هزینههای مشترک
trunk circuit
معبر مشترک
mutual responsibility
مسئوولیت مشترک
mutual interests
منافع مشترک
tenancy in common
استیجار مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com