Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
Other Matches
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
by degress
خردخرد
by dirblets
خردخرد
inch by inch
خردخرد
by inches
خردخرد
by piecemeal
خردخرد
by snathces
خردخرد
bit by bit
خردخرد
accelerun do
خردخرد
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
integration
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
decouple
جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
divides
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
administers
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
administering
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
intersect
تقسیم کردن
shared
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
aminister
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
canton
به بخش تقسیم کردن
cantons
به بخش تقسیم کردن
sector
جزء تقسیم کردن
third
به سه بخش تقسیم کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
break down
تقسیم بندی کردن
thirds
به سه بخش تقسیم کردن
partition
تقسیم افراز کردن
sectors
جزء تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
به غرماء تقسیم کردن
shire
به استان تقسیم کردن
shires
به استان تقسیم کردن
partitions
تقسیم افراز کردن
fractionize
تقسیم بجزء کردن
fractionalize
تقسیم بجزء کردن
lot
تقسیم بندی کردن
tierce
به سه قسمت تقسیم کردن
whack up
تقسیم به سهام کردن
prorate
به نسبت تقسیم کردن
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
components
اجزاء
component
اجزاء
ingredients
اجزاء
ingredient
اجزاء
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
division
بخش رسته تقسیم کردن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
admeasure
سهم دادن تقسیم کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
pottion
تقسیم کردن سهم دادن از
dichotomize
بدو بخش تقسیم کردن
to d. with others
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcel
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
part list
فهرست اجزاء
electronic components
اجزاء الکترونیکی
shuttering
اجزاء قالببندی
idle component
اجزاء کور
parts list
لیست اجزاء
mechanism
اجزاء مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
balkanize
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
soil separates
اجزاء بافت خاک
mechanism
اجزاء متشکله چیزی
parts programmer
برنامه نویس اجزاء
compositions
نسبت اجزاء سازنده
mechanisms
اجزاء متشکله چیزی
features of project
اجزاء اصلی یک طرح
composition
نسبت اجزاء سازنده
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
lunulate
دارای اجزاء هلالی شکل
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
impute
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
configuration
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configurations
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
steric
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
contrasted
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasts
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
particularism
اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
contrasting
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
design load
حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
beef up
افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
compensator
ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
brace
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
blended
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
gestalt
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
leontief matrix
اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
hybrid
چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
factorize
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
joggled
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
monocoque
ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
cannibalized
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
allotment
تقسیم
allotments
تقسیم
sharing
تقسیم
repartition
تقسیم
dispensation
تقسیم
dispensations
تقسیم
branch
تقسیم
graduator
خط تقسیم کن
distributions
تقسیم
distribution
تقسیم
divisions
تقسیم
admeasurement
تقسیم
admensuration
تقسیم
branches
تقسیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com