English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
Other Matches
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
i warned him of danger او را از خطراگاهی دادم
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
i gave him some others چندتای دیگر به او دادم
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
i lost the train قطار را از دست دادم
i gave the beggar one rial یک ریال به ان گدا دادم
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
all that property تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i paid his d. wages مزد او را انچه لازم بود دادم
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
i parted from تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
i lent him what money i had هرچه پول داشتم به او وام دادم
I listend but heard nothing . گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i did that last ان کار را اخر از همه انجام دادم
i swore him to secrecy او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
i floored the paper پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
I missed the connection. من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I did the work ,but he got the credit. کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
ter سه باره
rampire باره
rampart باره
one-offs یک باره
lake rampart اب باره
in relation to در باره
in regard to در باره
one-off یک باره
regards باره نسبت
on بالای در باره
to sputter [about] تف پراندن [در باره ]
here در این باره
tartar باره دندان
herein در این باره
tartars باره دندان
Impressionism در باره ادراک
regards بابت باره
regarded باره نسبت
regard باره نسبت
one-night stands برنامهی یک باره
regard بابت باره
regarded بابت باره
one-night stand برنامهی یک باره
countermark انگ دوم باره
re order سفارش دوم باره
tartarous دارای باره دندان
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
aftercrop حاصل دوم باره
rearrngement ترتیب دوم باره
you do me injustice در باره من بی عدالتی می کنید
It deals with ... موضوع در باره ... است.
with relation to نسبت به راجع به در باره
reapparition فهور دوم باره
disclosures عمل بیان در باره چیزی
to theorize [about something] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
disclosure عمل بیان در باره چیزی
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] سخن گفتن در باره چیزی
convention باره مسائل حزبی ناحیهای
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
conventions باره مسائل حزبی ناحیهای
prejudicate بی رسیدگی رای دادن در باره
to theorise [about something] [British E] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
multipoint اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
with regard to نسبت به در باره راجع به در خصوص
to talk shop در باره کار صحبت کردن
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
what say you to a cinema? در باره سینما چه عقیده دارید
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
to sputter [about] با خشم سخن گفتن [در باره ]
he is an a. on that سخن او دراین باره است
what do you think of him? عقیده شما در باره او چیست
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
for the rest اما در باره باقی مطالب
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] اظهار نظر دادن در باره چیزی
to consult with somebody about something با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
to sputter [about] تند ومغشوش سخن گفتن [در باره ]
to do one right عدالت در باره کسی بجا اوردن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
monographist نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
vallum بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
What do you make of this [it] ? نظر شما در باره این چه است؟
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to get an overview [of something] دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
confidences اطمینان
certitude اطمینان
trust اطمینان
affiance اطمینان
sureties اطمینان
fideism اطمینان
security اطمینان
assuredness اطمینان
trusted اطمینان
instable بی اطمینان
confidence limit حد اطمینان
certes اطمینان
trustingly با اطمینان
trusts اطمینان
surety اطمینان
safety اطمینان
certainty اطمینان
assurances اطمینان
confidence اطمینان
certainties اطمینان
assurance اطمینان
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
safety-valve دریچه اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
dependable قابلیت اطمینان
liable قابل اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
relief valve شیر اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
safety plug پولک اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
confidingly از روی اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
ensure اطمینان یافتن
level of confidence سطح اطمینان
limits of confidence حدود اطمینان
accredits اطمینان کردن
accrediting اطمینان کردن
overconfidence اطمینان بیش از حد
accredit اطمینان کردن
play up اطمینان دادن به
positiveness قطعیت اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
trustful معتمد اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
fire escapes پلکان اطمینان
fire escape پلکان اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
reliability قابل اطمینان
unreliability عدم اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
confides اطمینان کردن
assuring اطمینان دادن
assures اطمینان دادن
assure اطمینان دادن
aplomb اطمینان بخود
solids قابل اطمینان
solid قابل اطمینان
trusty اطمینان بخش
valid قابل اطمینان
truster اطمینان کننده
reliable قابل اطمینان
sicker قابل اطمینان
insurance stockage ذخیره اطمینان
assurer اطمینان دهنده
reputable قابل اطمینان
reassurances اطمینان افرینی
reassurances اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
reassurance اطمینان مجدد
bleeder valve شیر اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
confidence limits حدود اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
figure on اطمینان داشتن
dependability قابلیت اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
assurable قابل اطمینان
factor of safety عامل اطمینان
cretain تاحدی اطمینان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com