Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
up hill
به بالا شیب پیداکردن
Other Matches
discover
پیداکردن
acquiring
پیداکردن
acquires
پیداکردن
to find out
پیداکردن
to work out
پیداکردن
loave
پیداکردن
discovered
پیداکردن
discovering
پیداکردن
discovers
پیداکردن
to pluck up heart
دل پیداکردن
outreach
دسترسی پیداکردن
to get into debt
بدهی پیداکردن
to get into debt
وام پیداکردن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
to come in to notice
اهمیت پیداکردن
to form a habit
عادتی پیداکردن
put through
ارتباط پیداکردن
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
slant
شیب پیداکردن
shortest
اتصالی پیداکردن
shorter
اتصالی پیداکردن
slanted
شیب پیداکردن
short
اتصالی پیداکردن
short circuit
اتصال پیداکردن
slants
شیب پیداکردن
misbelieve
اعتقاد خطا پیداکردن
falter
لکنت زبان پیداکردن
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
crick
انقباض عضله پیداکردن
syncopate
حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
falters
تزلزل یا لغزش پیداکردن
faltered
لکنت زبان پیداکردن
interdigitate
بهم اتصال پیداکردن
autotomize
انفصال خودبخود پیداکردن
to butt out
پیش امدگی پیداکردن
shining
پیداکردن شکار در شب بانورافکن
to come to terms
سازش یا موافقت پیداکردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
faltered
تزلزل یا لغزش پیداکردن
falters
لکنت زبان پیداکردن
falter
تزلزل یا لغزش پیداکردن
photosensitize
نسبت بنور حساسیت پیداکردن
diverges
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverged
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverge
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to get the run of a metre
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
escape
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
escaping
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
eudemonology
مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
to p upon any one's blunder
لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
barrier light
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
browsing
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
homing device
رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
acetolysis
تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spots
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
batters
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
batter
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
top
بالا
aweigh
بالا
upping
رو به بالا
up
رو به بالا
headwater
بالا اب
upper limit
حد بالا
upside
بالا
upper
بالا
overhead
سر بالا
overhead
بالا
uppermost
از بالا
balcony
لژ بالا
balconies
لژ بالا
galleries
لژ بالا
gallery
لژ بالا
above
در بالا
overtones
بالا تن
overtone
بالا تن
at a great age
در سن بالا یی
ascendency
بالا
ascendancy
بالا
aloft
بالا
atop
بالا
in old age
[in great age]
در سن بالا
upping
بالا
up stairs
بالا
lever bridge
پل بالا رو
highs
بالا
up
بالا
superincumbent
از بالا
on high
در بالا
outreach
بالا
over-
بالا
up there
ان بالا
upped
رو به بالا
highest
بالا
upped
بالا
over
بالا
high
بالا
plan view
دید از بالا
elevate
بالا بردن
upheavals
بالا امدن
plan view
نمای بالا
upheaval
بالا امدن
promoting
بالا بردن
promotes
بالا بردن
promoted
بالا بردن
elevating
بالا بردن
elevates
بالا بردن
promote
بالا بردن
to puff out
بالا امدن
topside
قسمت بالا
topmast
دکل بالا
raises
بالا کشیدن
raises
بالا بردن
raise
بالا کشیدن
long precision
با دقت بالا
top pour
ریختن از بالا
top cast
ریختن از بالا
jacks
بالا بردن
jack
بالا بردن
top carriage
قنداق بالا
mountant
بالا رونده
to set in
بالا امدن
on stilts
بالا ایستاده بل
to puff up
بالا امدن
top down
از بالا به پایین
to fetch up
بالا اوردن
to cast the g.
بالا اوردن
raising
بالا اوردن
scandent
بالا رونده
talll
بلند بالا
soars
بالا رفتن
soared
بالا رفتن
soar
بالا رفتن
shoot-outs
بالا جستن
shoot-out
بالا جستن
shoot out
بالا جستن
shoot forth
بالا جستن
surmountable
بالا قرارگرفتنی
spoke bone
زند بالا
high frequency
بسامد بالا
upgrading
بطرف بالا
rally
بالا بردن قی مت
rallies
بالا بردن قی مت
rallied
بالا بردن قی مت
the above figures
ارقام بالا
res
noitaloseR بالا
pushup
بالا فشردنی
to bring up
بالا اوردن
Mts
بالا رفتن
radio frequency
فرکانس بالا
raise
بالا بردن
Mt
بالا رفتن
aspiring
بالا رفتن
aspires
بالا رفتن
aspired
بالا رفتن
they were filfty at the outsid
دست بالا
the upper storey
اشکوب بالا
aspire
بالا رفتن
embezzling
بالا کشیدن
embezzles
بالا کشیدن
embezzled
بالا کشیدن
embezzle
بالا کشیدن
regorge
بالا اوردن
high burst
ترکش بالا
upper beam
تیر بالا
escalate
بالا گرفتن
escalated
بالا گرفتن
escalates
بالا گرفتن
escalating
بالا گرفتن
high-class
از طبقات بالا
bottom up
از پایین به بالا
high grown
بلند بالا
Please come up .
بفرمائید بالا
high impedance
امپدانس بالا
at the utmost
دست بالا
ascensive
بالا رونده
ascendent
بالا رونده
ascendance
بالا رفتن
high order
رتبه بالا
high precison
دقت بالا
upper bound
کران بالا
high frequency alternator
ژنراتورفرکانس بالا
all-time
بالا یا پایینترین حد
high contrast
تغایر بالا
heave in
بالا کشیدن
heave away
بالا بکشید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com