Dictiornary-Farsi | به بهانه درلفافه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 91 (6 milliseconds)

English	Persian
under the d. of	به بهانه درلفافه


Other Matches

cloaks	درلفافه پیچیدن
cloaking	درلفافه پیچیدن
cloaked	درلفافه پیچیدن
enfolded	درلفافه پیچیدن
enfold	درلفافه پیچیدن
enfolding	درلفافه پیچیدن
enfolds	درلفافه پیچیدن
cloak	درلفافه پیچیدن
couches	درلفافه قرار دادن
couched	درلفافه قرار دادن
couch	درلفافه قرار دادن
under the veil of religion	درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
guize	بهانه
comeback	بهانه
comebacks	بهانه
peg	بهانه
pegs	بهانه
essoin	بهانه
cover shame	بهانه
subterfuges	بهانه
put off	بهانه
pretexts	بهانه
pretext	بهانه
subterfuge	بهانه
allegations	بهانه
excusing	بهانه
pleas	بهانه
plea	بهانه
fictions	بهانه
excuses	بهانه
fiction	بهانه
excused	بهانه
excuse	بهانه
allegation	بهانه
alibis	بهانه
alibi	بهانه
under the pretence of illness	به بهانه نا حوشی
to pretend an excuse	بهانه کردن
masks	لفافه بهانه
to offer an excuse	بهانه انگیختن
to gain time	به بهانه گذراندن
under the plea of	بعنوان به بهانه
mask	لفافه بهانه
pretenses	بهانه ادعا
fetch	بهانه طفره
fetched	بهانه طفره
fetches	بهانه طفره
pretence	بهانه ادعا
pretences	بهانه ادعا
To trump uo an excuse.	بهانه براشیدن
To make excuses . To quibble.	بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ).	پی بهانه گشتن
To find fault.	بهانه گرفتن
nitpicking	بهانه گیری
finicky	بهانه گیر
feigner	بهانه انگیز
pretext	بهانه اوردن
pretexts	بهانه اوردن
evasions	بهانه حیله
evasion	بهانه حیله
under the mask of	به بهانه در لفافه
alibi	بهانه اوردن
alibis	بهانه اوردن
pernickety	بهانه گیر
pretense	بهانه ادعا
factitious	بهانه کننده
persnickety	بهانه گیر
dissembled	وانمودکردن بهانه کردن
dissembles	وانمودکردن بهانه کردن
inexcusable	بدون بهانه نبخشیدنی
purporst	بهانه مفهوم شدن
dissembling	وانمودکردن بهانه کردن
dissemble	وانمودکردن بهانه کردن
to a ignorance	نادانی بهانه کردن
excuseless	بهانه برمدار نبخشیدنی
feignedly	ازروی بهانه باتزویر
feigningly	از روی بهانه یا تزویر
he is ready at excuses	برای بهانه انگیزی
to pretend an excuse	عذر برانگیختن بهانه انگیختن
an implausible excuse	بهانه یا عذر غیر موجه
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb>	ییله جو را بهانه بسیار است .
A fusspot.	آدم بهانه گیر (ایرادی )
under the guize of	بعنوان به بهانه درهیئت درزی
picked quarrel	نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
There is no fault to find with my work.	بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to have a bone to pick	بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
essoin	بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.	سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
to pretend illness	نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن