Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
simply stated
به بیان کوتاه
Search result with all words
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
say-so
بیان
explication
بیان
choice of words
بیان
declaration
بیان
exposition
بیان
expositions
بیان
averment
بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
diction
بیان
verbiage
[American English]
بیان
expressions
بیان
expression
بیان
quotations
بیان
dit
بیان
dite
بیان
statement
بیان
experssion
بیان
statements
بیان
word choice
بیان
wording
بیان
quotation
بیان
declarations
بیان
recitation
بیان
wording
بیان
recitations
بیان
pronunciations
بیان
pronunciation
بیان
locution
بیان
locutions
بیان
diction
بیان
say so
حق بیان
interpretations
بیان
interpretation
بیان
rhetorically
بیان
explanation
بیان
explanations
بیان
tell
بیان کردن
express
بیان یا شرح
impart
بیان کردن
expressed
بیان یا شرح
set out
بیان کردن
expressing
بیان یا شرح
imparted
بیان کردن
expresses
بیان یا شرح
imparting
بیان کردن
imparts
بیان کردن
presentment
بیان حضور
mouthed
مدخل بیان
telling-off
بیان کردن
mouthing
مدخل بیان
mouths
مدخل بیان
said
بیان شده
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
formulation
بیان ریاضی
sweet root
شیرین بیان
fluidity
روانی بیان
set forth
بیان کردن
fluidity
سلاست بیان
tells
بیان کردن
frame
بیان کردن
mouth
مدخل بیان
fair spoken
خوش بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
self-expression
بیان حال
appositive
عطف بیان
shibboleth
بیان رایج
shibboleths
بیان رایج
liquorice
شیرین بیان
stater
بیان کننده
paradox
بیان مغایر
paradoxes
بیان مغایر
lip
سخن بیان
account
بیان علت
verbalization
بیان کلامی
verbalization
بیان شفاهی
freedom of experssion
ازادی بیان
say
بیان کردن
anticlimaxes
بیان قهقرایی
expessible
قابل بیان
anticlimax
بیان قهقرایی
licorice
شیرین بیان
eloquence
علم بیان
expounder
بیان کننده
restatement
بیان مجدد
voice
بیان کردن
restatements
بیان مجدد
utter
بیان کردن
says
بیان کردن
expressible
به بیان درامدنی
to set forth
بیان کردن
statement
بیان وضعیت
remarked
افهار بیان
remark
افهار بیان
declaratory
متضمن بیان
number
بیان کیفیت
enunciative
بیان کننده
numbers
بیان کیفیت
dictograph
بیان نگار
statements
بیان وضعیت
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
diction
طرز بیان
remarks
افهار بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
remarking
افهار بیان
apposition
عطف بیان
express
بیان کردن اداکردن
bubbles
بیان کردن حباب
bubbling
بیان کردن حباب
word
بالغات بیان کردن
bubbled
بیان کردن حباب
worded
بالغات بیان کردن
academic freedom
آزادی عمل و بیان
word picture
بیان یا شرح روشن
enunciator
بیان کننده اداکننده
expressed
بیان کردن اداکردن
expresses
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
bubble
بیان کردن حباب
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
causal
بیان کننده علت
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
quantifies
چندی بیان کردن
restate
مجددا بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
restating
مجددا بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
quantified
چندی بیان کردن
quantify
چندی بیان کردن
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
riddle
تفسیریا بیان کردن
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
detail
یات را بیان کردن
detailing
یات را بیان کردن
enigma
رمز بیان مبهم
restates
مجددا بیان کردن
enigmas
رمز بیان مبهم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
inenarrable
غیر قابل بیان
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
riddles
تفسیریا بیان کردن
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
sound off
ازادانه بیان کردن
polarities
بیان جهت جریان یک شی
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
polarity
بیان جهت جریان یک شی
euphuism
بیان مطنطن لفافی
run on
بتفصیل بیان کردن
rhetoricians
اموزگار معانی بیان
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
rhetor
اموزگار معانی بیان
rhetorician
اموزگار معانی بیان
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
k
نشانه بیان یک هزار
misstate
درست بیان نردن
last word
بیان یا رفتار قاطع
formulated
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating
بیان داشتن بزبان ریاضی
poker face
دارای قیافهی عاری از بیان
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
synopsize
بصورت مجمل بیان کردن
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
formulates
بیان داشتن بزبان ریاضی
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
antiphrasis
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
algorithmic
بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
language
بصورت لسانی بیان کردن
to set out
بیان کردن شرح دادن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com