Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
chronological
به ترتیب تاریخ
in chronological order
به ترتیب تاریخ
Search result with all words
chronologically
به ترتیب زمان یا تاریخ
chronology
شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
chronological order
ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
Other Matches
backdated
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
date
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
protohistory
تاریخ ماقبل تاریخ
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
as from
از تاریخ ,
dates
تاریخ
appointments
تاریخ ها
with effect from
از تاریخ ...
history
تاریخ
dateless
بی تاریخ
date
تاریخ
era
تاریخ
appointment
تاریخ
coetaneous
هم تاریخ
dates
[appointments]
تاریخ ها
appointed days
تاریخ ها
histories
تاریخ
appointed day
تاریخ
eras
تاریخ
as of
از تاریخ
date
[appointment]
تاریخ
no date
بی تاریخ
coeval
هم تاریخ
undated
بی تاریخ
natural historian
تاریخ نویس
dated
تاریخ دار
prehistory
ماقبل تاریخ
postdates
تاریخ ماقبل
economic history
تاریخ اقتصادی
prehistory
پیش تاریخ
maturity date
تاریخ سررسید
modern history
تاریخ معاصر
date
نخل تاریخ
literary history
تاریخ ادبیات
maintenance history
تاریخ تعمیرات
postdated
تاریخ ماقبل
dates
نخل تاریخ
historians
تاریخ گزار
out of date
از تاریخ گذشته
expiration date
تاریخ انقضا
system date
تاریخ سیستم
value date
تاریخ ارزش
expiry date
تاریخ انقضاء
termination date
تاریخ پایان
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
postdating
تاریخ ماقبل
historians
تاریخ نویس
stale cheque
چک تاریخ گذشته
historian
تاریخ گزار
julain date
تاریخ ژولین
effective date
تاریخ اجرا
creation date
تاریخ ایجاد
postdate
تاریخ ماقبل
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
date of birth
تاریخ تولد
historicity
تاریخ گرایی
historian
تاریخ نویس
datable
تاریخ گذاردنی
dateline
تاریخ گذاری
basic date
تاریخ ترفیع
current date
تاریخ جاری
date of maturity
تاریخ سررسید
Ancient history
تاریخ باستان
creation date
تاریخ افرینش
dateable
تاریخ گذاردنی
backdating date
پیش تاریخ
date of acquisition
تاریخ خریداری
date of shipment
تاریخ حمل
acceptance date
تاریخ قبولی
shelf life
تاریخ مصرف
date of maturity
تاریخ انقضاء
chronogram
ماده تاریخ
epochs
مبدا تاریخ
delivery date
تاریخ تحویل
epoch
مبدا تاریخ
completion date
تاریخ تکمیل
due date
تاریخ سررسید
due date
تاریخ تادیه
closing date
تاریخ انقضاء
date of issuance
تاریخ صدور
date in issuing
تاریخ صدور
natural history
تاریخ طبیعی
up to now
تا کنون تا این تاریخ
dateable
قابل تعیین تاریخ
eras
اغاز تاریخ عصر
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
value date
تاریخ اجرا والور
expiry date of the credit
تاریخ انقضای اعتبار
era
اغاز تاریخ عصر
datable
قابل تعیین تاریخ
post date
پیش تاریخ کردن
post date
تاریخ اینده گذاشتن
historically
بشکل تاریخ دراوردن
cryptodate
کلید تاریخ رمز
of even date
دارای همان تاریخ
medizeval history
تاریخ قرون وسطی
morphology
تاریخ تحولات لغوی
misdate
تاریخ غلط گذاشتن
prehistoric times
ازمنه ماقبل تاریخ
letter of even date
نامه همین تاریخ
historians
تاریخ دان مورخ
azoic
دوران ماقبل تاریخ
historian
تاریخ دان مورخ
back dated
پیش تاریخ شده
from the date on wards
از این تاریخ به بعد
hagiologist
نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
historical determinism
اعتقاد به جبر تاریخ
completion date
تاریخ انجام کار
effective date
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
landmarks
نقطه تحول تاریخ
An Out line of European history .
کلیات تاریخ اروپ؟
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
The prehistoric creatures .
موجودات ماقبل تاریخ
date time group
گروه تاریخ و زمان
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
dateline
محل تاریخ گذاری
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
even
دارای همان تاریخ
Date and place of departure.
تاریخ ؟ محل حرکت
landmark
نقطه تحول تاریخ
historic
معروف مبنی بر تاریخ
What is todays date ?
تاریخ امروز چیست ؟
to go down in history
در تاریخ ثبت شدن
chronological
دارای تسلسل تاریخ
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
post dating an instrument
تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
mythologically
از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
write up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-ups
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
cryptodate
تاریخ استفاده از کلید رمز
date
تاریخ روز و ماه و سال
dates
تاریخ روز و ماه و سال
naturalistic
وابسته به تاریخ علوم طبیعی
phylogeny
تاریخ نژادی جانور یا گیاه
international date line
خط بین المللی تغییر تاریخ
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
exergue
جای تاریخ سکه یا مدال
A prehistoric fossil.
یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
From the historic times.
اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
Date of departure . Departure date.
تاریخ عزیمت (روز حرکت )
data break
تاریخ تعویض کلید رمز
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
basic date
تاریخ شروع خدمت در هردرجه
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
historify
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
assyriology
مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
assyriologist
متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
best-by date
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
best-before date
[BBD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
broch
[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
mammoth
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
mammoths
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
minimum durability date
[MDD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
to dungeon somebody
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
hagiography
شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء
headings
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
sailing date
تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
heading
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
parachronism
اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
prehistorian
مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
diachronic
تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
deferred dividened
سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
generation
مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
generations
مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com