English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
Other Matches
phase out به ترتیب خارج کردن
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
demagnetizer وسیلهای که چیزی را از حالت مغناطیسی خارج میکند
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
chains 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
untune بی ترتیب کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
sequences به ترتیب مرتب کردن دنباله
circuitry مداربندی کردن ترتیب مدارها
dispose ترتیب کارها رامعین کردن
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
agrees ترتیب دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
countermining زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
ejects خارج کردن
unship خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
ejecting خارج کردن
eject خارج کردن
bring out خارج کردن
extraction خارج کردن
expulse خارج کردن
derails از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
discharge خارج کردن
to rule out خارج کردن
discharges خارج کردن
derail از خط خارج کردن
ejected خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
to dress a salad with mayonnaise مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
alphasort مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
tabling از دستور خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
disarms از ضامن خارج کردن
defecated خارج کردن مدفوع
lay on the table از دستور خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
table از دستور خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
defecates خارج کردن مدفوع
defecating خارج کردن مدفوع
write-off از دفتر خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
disarm از ضامن خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
spew با فشار خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
derange بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarranged بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarrange بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging بی ترتیب کردن مختل کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
emits بیرون دادن خارج کردن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
emitted بیرون دادن خارج کردن
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
riprap سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com