English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
to be approved به تصویب رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
Search result with all words
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
Other Matches
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
enactment تصویب
ok تصویب
enactments تصویب
resolutions تصویب
resolution تصویب
sanction تصویب
approval تصویب
ratification تصویب
sanctioning تصویب
okay تصویب
approbation تصویب
sanctioned تصویب
sanctions تصویب
pass تصویب شدن
sanction تصویب کردن
ratified تصویب کردن
passed تصویب شدن
passes تصویب شدن
sanctioned تصویب کردن
allows تصویب کردن
disapproves تصویب نکردن
disapprove تصویب نکردن
ratifies تصویب کردن
ratify تصویب کردن
to have approved به تصویب رساندن
allowing تصویب کردن
allow تصویب کردن
approving تصویب کردن
approves تصویب کردن
acceptance تصویب یک پیشنهاد
acceptances تصویب یک پیشنهاد
approve تصویب کردن
acted تصویب نامه
act تصویب نامه
resolute تصویب کردن
ratifying تصویب کردن
subscribing تصویب کردن
passed <adj.> <past-p.> تصویب شده
authorized <adj.> <past-p.> تصویب شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تصویب شده
approved <adj.> <past-p.> تصویب شده
allowed <adj.> <past-p.> تصویب شده
imprimatur تصویب پذیرش
indorsation تصویب نمودن
subscribe تصویب کردن
subscribed تصویب کردن
subscribes تصویب کردن
approval of plan تصویب نقشه
approvable قابل تصویب
approbate تصویب کردن
discountenance تصویب نکردن
disapprobation عدم تصویب رد
passage تصویب قطعه
passages تصویب قطعه
disapproval عدم تصویب
agreed <adj.> <past-p.> تصویب شده
sanctions تصویب کردن
grant تصویب کردن
approved تصویب شده
allow تصویب کردن
approvingly تصویب شده
sanctioning تصویب کردن
ratification تصدیق و تصویب
disapprove رد کردن تصویب نکردن
pass گذراندن تصویب شدن
passes گذراندن تصویب شدن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
order in council تصویب نامه دولتی
the royol a تصویب یاصحه همایونی
approval to the treaty معاهدهای را تصویب کردن
reenactment تصویب مجدد قانون
subject to your approval اگرشما تصویب نمایید
subject to your approval موکول به تصویب شما
passed گذراندن تصویب شدن
votes با اکثریت اراء تصویب کردن
enacted تصویب کردن نمایش دادن
enact تصویب کردن نمایش دادن
voted با اکثریت اراء تصویب کردن
authorises اختیار دادن تصویب کردن
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
it depends on his approval منوط به موافقت و تصویب اوست
deposit of instrument of ratification ایداع اسناد دال بر تصویب
passed تصویب کردن قبول شدن
enacting تصویب کردن نمایش دادن
instruments of ratification اسناد دال بر تصویب و تصدیق
approved circuit مدار تصویب شده مخابراتی
authorising اختیار دادن تصویب کردن
enacts تصویب کردن نمایش دادن
passes تصویب کردن قبول شدن
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
pass تصویب کردن قبول شدن
homologate تصویب نوع اتومبیل بوسیله داوران
unit price contract قیمت واحد تصویب شده درقرارداد
rogation تصویب قانون بوسیله مراجعه باراء عمومی
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
to catch up رسیدن به
reach رسیدن
reached رسیدن به
reached رسیدن
reaches رسیدن به
reaches رسیدن
reaching رسیدن به
reaching رسیدن
arrival رسیدن
reach رسیدن به
take in (money) <idiom> رسیدن
escalate رسیدن
land رسیدن
escalated رسیدن
escalates رسیدن
aim رسیدن
escalating رسیدن
run up رسیدن
aims رسیدن
aimed رسیدن
overtakes رسیدن به
overtaken رسیدن به
overtake رسیدن به
getting رسیدن
gets رسیدن
get رسیدن
approaches رسیدن
attaint رسیدن به
approached رسیدن
approach رسیدن
catch up رسیدن به
get at رسیدن به
accru رسیدن
expire به سر رسیدن
peering رسیدن
maturate رسیدن
light or lighted رسیدن
attain رسیدن
arriving رسیدن
peered رسیدن
peer رسیدن
to get at رسیدن به
come رسیدن
attained رسیدن
acceding رسیدن
accedes رسیدن
befalls در رسیدن
arrived رسیدن
befall در رسیدن
befallen در رسیدن
befalling در رسیدن
to fetch up رسیدن
comes رسیدن
arrive رسیدن
attains رسیدن
arr رسیدن
to d. up with رسیدن به
to come by رسیدن
to come to a he رسیدن
befell در رسیدن
arrives رسیدن
accede رسیدن
to come to hand رسیدن
attaining رسیدن
to see to رسیدن
acceded رسیدن
copyright عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
copyrights عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
on station رسیدن به هدف
outjockey در رسیدن پوشاندن
overgo رسیدن به گذشتن
to wait خدمت رسیدن
land vi بزمین رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
forereach فرا رسیدن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
go round به همه رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
handed down به تواتر رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
to fall due موعد رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
to go round به همه رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com