Total search result: 201 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
out of bound play |
به جریان انداختن بازی |
|
|
Other Matches |
|
billiard point |
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن |
frame |
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ |
circulate |
به جریان انداختن |
set afoot |
به جریان انداختن |
circulates |
به جریان انداختن |
circulated |
به جریان انداختن |
put into circulation |
به جریان انداختن [پول، تمبر و ... ] |
utter false coin |
سکه قلب ساختن و به جریان انداختن |
risk |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risked |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risks |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risking |
گشاد بازی بخطر انداختن |
adjourns |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourning |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourned |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourn |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
open frame |
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها |
netball |
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن |
marking current |
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار |
utter false coin |
جریان انداختن سکه تقلبی ترویج سکه قلب |
dropping |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
dropped |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
drop |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
drops |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
leakage current |
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی |
shinny |
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی |
all mains receiver |
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری |
flows |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
flow |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
flowed |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
push pull |
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد |
room circuit |
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز |
invert |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
current |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
inverts |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
inverting |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
currents |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
ampere |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
amps |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
amp |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
heterodyne |
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور |
genemotor |
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور |
harlequinade |
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی |
constrictor |
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد |
cutthroat |
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند |
gamesmanship |
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی |
misplay |
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن |
counter current |
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب |
constant current |
جریان مستقیم جریان ثابت باطری |
induction current |
جریان القاء شده جریان تحریک |
game |
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود |
bring down |
به زمین انداختن حریف انداختن شکار |
dib |
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند |
to make a trick |
با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی] |
fire fight |
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی |
shinney |
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود |
kiss in the ring |
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد |
inning |
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ |
crampet game |
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج |
harlepuinade |
نمایش لال بازی ودلقک بازی |
charlatanic |
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی |
runoff coefficient |
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد |
reynold's number |
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد |
three phase current |
جریان سه فاز جریان دوار |
current compensation |
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان |
current flow |
سیلان جریان فلوی جریان |
parasitic current |
جریان نشتی جریان خارجی |
jeopard |
بخطر انداختن بمخاطره انداختن |
horrifies |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrifying |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrify |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrified |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
steer roping |
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین |
Bureaucracy . Red tape . |
کاغذ بازی ( قرطاس بازی ) |
gresham's law |
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند |
unstart |
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است |
circuitry |
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق |
idle current meter |
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور |
vortex ring state |
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
let down |
پایین انداختن انداختن |
alternator |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
alternators |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
d.c. machine |
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم |
d.c. transformer |
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم |
electromagnetism |
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق |
batting order |
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت |
round robin (tournament or contest) <idiom> |
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند |
isotach |
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت |
heavy current engineering |
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی |
set the score |
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش |
set the game |
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش |
fluor |
جریان |
tide |
جریان |
flushing |
جریان |
action |
جریان |
flush |
جریان |
flushes |
جریان |
actions |
جریان |
gushed |
جریان |
line of flow |
خط جریان |
gush |
جریان |
gushes |
جریان |
rede |
جریان |
going |
جریان |
flowed |
جریان |
flows |
جریان |
flow |
جریان |
currents |
جریان |
insets |
جریان |
in the air <idiom> |
جریان |
conducts |
جریان |
conducting |
جریان |
conducted |
جریان |
conduct |
جریان |
current |
جریان |
course |
جریان |
income |
جریان |
processes |
جریان |
stream |
جریان |
stream |
جریان اب |
streamed |
جریان |
streamed |
جریان اب |
afoot |
در جریان |
coursed |
جریان |
courses |
جریان |
afflux |
جریان |
affluxion |
جریان |
inset |
جریان |
effluvium |
جریان |
against the stream |
بر ضد جریان اب |
streams |
جریان |
flowline |
خط جریان |
proceeding |
جریان |
circulation |
جریان |
rheostome |
جریان بر |
twayblade |
جریان |
process |
جریان |
flow line |
خط جریان |
circulations |
جریان |
runoff |
جریان |
flow limit |
حد جریان |
in hand |
در جریان |
total current |
جریان کل |
streams |
جریان اب |
to leave out |
انداختن |
throwing |
انداختن |
rut |
خط انداختن |
to hew down |
انداختن |
to pick off |
تک تک انداختن |
throws |
انداختن |
line |
خط انداختن در |
throw |
انداختن |
hewing |
انداختن |
ruts |
خط انداختن |
launched |
به اب انداختن |
blob |
لک انداختن |
spilling |
انداختن |
to let fall |
انداختن |
to lay by the heels |
بر انداختن |
to let drop |
انداختن |
lines |
خط انداختن در |
spilled |
انداختن |
thrusts |
انداختن |
hitches |
انداختن |
floriate |
گل انداختن در |
hews |
انداختن |
hewed |
انداختن |
hew |
انداختن |
deracination |
بر انداختن |
hitching |
انداختن |
spills |
انداختن |
retroject |
پس انداختن |
run home |
جا انداختن |
emplace |
جا انداختن |
thrusting |
انداختن |
sling |
انداختن |
to play a searchlight |
انداختن |
to put back |
پس انداختن |
spill |
انداختن |
spilled or spilt |
انداختن |
souse |
انداختن |
to fire off a postcard |
انداختن |
to skips over |
انداختن |
to draw lots |
انداختن |
slings |
انداختن |
slinging |
انداختن |
hitch |
انداختن |
thrust |
انداختن |
blobs |
لک انداختن |
hurled |
انداختن |
felling |
انداختن |
fells |
انداختن |
overthrew |
بر انداختن |
delete |
انداختن |
launch |
به اب انداختن |
stagger |
از پا انداختن |
bottoms |
ته انداختن |
benite |
به شب انداختن |
hurls |
انداختن |