English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
deposit به حساب بانک گذاشتن
deposits به حساب بانک گذاشتن
Other Matches
account حساب داشتن در بانک
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
bank در بانک گذاشتن
banks در بانک گذاشتن
to pay in بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank پول در بانک گذاشتن
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
enter to someone's credit به بستانکار حساب کسی گذاشتن
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
credit a sum to someone مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
credit someone with a sum مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
account حساب صورت حساب
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
check چک بانک
checked چک بانک
bank بانک
banks بانک
checks چک بانک
bankbill برات بانک
bankbook کتابچه بانک
bankroll سرمایه بانک
memory bank بانک حافظه
clearing banks بانک پس انداز
loan bank بانک استقراضی
intermediary bank بانک میانجی
central bank بانک مرکزی
bank failures ورشکستگی بانک
clearing bank بانک پس انداز
bank stock سهام بانک
banks بانک ضرابخانه
data banks بانک داده ها
data banks بانک اطلاعات
data banks بانک اطلاعاتی
bank rate نرخ بانک
merchant bank بانک بازرگانی
merchant banks بانک بازرگانی
bank بانک ضرابخانه
data bank بانک اطلاعاتی
piggy bank <idiom> بانک کوچک
germplasm bank بانک گونه ها
world bank بانک جهانی
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
shroff بانک دار
saving bank بانک پس انداز
remitting bank بانک واگذارنده
data bank بانک داده ها
data bank بانک اطلاعات
development bank بانک توسعه
bank asset دارائی بانک
authorized bank بانک مجاز
bank of deposit بانک پس انداز
bankers بانک دار
loan bank بانک وامی
monopoly bank بانک انحصاری
bank overdraft بدهی به بانک
mortgage bank بانک رهنی
banker بانک دار
national bank بانک ملی
bank bill برات بانک
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
negotiating bank بانک معامله کننده
bank balance sheet تراز نامه بانک
bank of issue بانک ناشر اسکناس
bankable قابل پذیرش در بانک
croupier کمک صاحب بانک
bankable نقد شدنی در بانک
croupiers کمک صاحب بانک
paying bank بانک پرداخت کننده
presenting bank بانک ارائه کننده
accepting bank بانک قبولی نویس
advising bank بانک ابلاغ کننده
accepting bank بانک قبول کننده
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
approved bank بانک تایید شده
confirming bank بانک تائید کننده
issuing bank بانک صادر کننده
drawen on the national bank عهده بانک ملی
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
collecting bank بانک وصول کننده
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
export import bank بانک صادرات واردات
bankbook دفترحساب بانک دفترچه بانکی
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
blood bank بانک جمع اوری خون
opening bank بانک باز کننده اعتبار
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
blood banks بانک جمع اوری خون
bank for international settlements بانک پرداختهای بین المللی
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Bank for International Settlements [BIS] بانک تسویه پرداخت بین المللی
faro نوعی بازی قمار شبیه بانک
banks انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
This check is on bank Melli . این چه بعهده بانک ملی است
cancelled cheque چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
Does the bank acknowledge your signature ? آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
counter check چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
inclearing همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
big five پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
lombard street خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
eft سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
sideways ROM نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
legal reserves مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
scoreless بی حساب
algorism حساب
to my a به حساب من
dam design حساب سد
tally حساب
arithmetic حساب
to keep score حساب
accountant ذی حساب
accountants ذی حساب
tallying حساب
account حساب
science of numbers حساب
tabs حساب
tab حساب
score حساب
tallies حساب
in favour of به حساب
tallied حساب
incomputable بی حساب
scored حساب
reckonings حساب
incalculable بی حساب
scores حساب
reckoning حساب
bank account حساب بانکی
integral calculvs حساب جامعه
integral calculus حساب جامعه
differential calculus حساب فاضله
checking out تسویه حساب
expense accounts حساب مخارج
sum حساب کردن
expense account حساب هزینه
withdraws برداشت از حساب
withdraw برداشت از حساب
expense account حساب مخارج
calculation حساب براورد
scorer حساب نگهدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com