Total search result: 201 (39 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
change down |
به دنده سنگین حرکت کردن |
|
|
Other Matches |
|
lugged |
سنگین حرکت کردن |
lugs |
سنگین حرکت کردن |
lug |
سنگین حرکت کردن |
lugging |
سنگین حرکت کردن |
larrup |
سنگین حرکت کردن |
epicyclic transmission |
یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند |
lumbering |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
lumbers |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
lumber |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
lumbered |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
low low |
حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین |
pedrail |
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار |
ungear |
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن |
autogyro |
هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند |
idler wheel |
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد |
shifting lever |
اهرم دسته دنده اهرم حرکت در سمت |
spur gear |
دنده مهمیزی دنده خاردار |
pinion |
دنده پینیون دنده لایتناهی |
pinioning |
دنده پینیون دنده لایتناهی |
pinions |
دنده پینیون دنده لایتناهی |
cruise |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruised |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruises |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruising |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
rib |
دنده دار کردن |
to gear down |
باعوض کردن دنده کندکردن |
throwin |
در دنده انداختن تزریق کردن |
threads |
دنده دار کردن مارپیچ |
thread |
دنده دار کردن مارپیچ |
to gear up |
باعوض کردن دنده تندکردن |
encumber |
سنگین کردن |
encumbers |
سنگین کردن |
load |
سنگین کردن |
incumber |
سنگین کردن |
encumbering |
سنگین کردن |
gravitate |
سنگین کردن |
encumbered |
سنگین کردن |
gravitated |
سنگین کردن |
clog |
: سنگین کردن |
weight |
سنگین کردن |
loads |
سنگین کردن |
gravitating |
سنگین کردن |
clogged |
: سنگین کردن |
emcumber |
سنگین کردن |
gravitates |
سنگین کردن |
clogs |
: سنگین کردن |
rougher |
دنده دنده کننده |
trade off |
سبک و سنگین کردن |
trade-off |
سبک و سنگین کردن |
trade-offs |
سبک و سنگین کردن |
delibration |
سبک سنگین کردن |
hoisted |
بلند کردن وسایل سنگین |
stumped |
قطع کردن سنگین افتادن |
stumping |
قطع کردن سنگین افتادن |
stump |
قطع کردن سنگین افتادن |
stumps |
قطع کردن سنگین افتادن |
hoists |
بلند کردن وسایل سنگین |
hoist |
بلند کردن وسایل سنگین |
differential ailerons |
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است |
forklift |
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین |
ballast |
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن |
oil gear |
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی |
kentledge |
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون |
sprocket |
دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده |
raster |
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط |
sailings |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
sailed |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
sail |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
wave |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waved |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waves |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waving |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
feint |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feints |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feinting |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feinted |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
weight belt |
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر |
mouse |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
mouses |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
route order |
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه |
braided |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
braid |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
braids |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
move on |
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
move off the ball |
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ |
tape |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
stroking |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
tapes |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
taped |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
stroke |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
stroked |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
fish tailing |
حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت] |
strokes |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
loiters |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loiter |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loitering |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loitered |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
bituminous paint |
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود |
waggle |
حرکت کردن |
skewing |
کج حرکت کردن |
have way on |
حرکت کردن |
get under way |
حرکت کردن |
skews |
کج حرکت کردن |
waggled |
حرکت کردن |
skew |
کج حرکت کردن |
whir |
حرکت کردن |
move |
حرکت کردن |
waggles |
حرکت کردن |
to bear oneself |
حرکت کردن |
waggling |
حرکت کردن |
departures |
حرکت کردن |
sail |
حرکت کردن |
inch |
حرکت کردن |
sailed |
حرکت کردن |
to weigh anchor |
حرکت کردن |
moves |
حرکت کردن |
moved |
حرکت کردن |
sailings |
حرکت کردن |
departure |
حرکت کردن |
transfers |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
compound motion |
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی |
transferring |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
counter clockwise |
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت |
streaking |
بسرعت حرکت کردن |
crabs |
به پهلو حرکت کردن |
submarine |
زیردریا حرکت کردن |
submarines |
زیردریا حرکت کردن |
crab |
به پهلو حرکت کردن |
whirry |
بعجله حرکت کردن |
infile |
به ستون دو حرکت کردن |
spiralled |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
to tail to the tide |
باجزرومد حرکت کردن |
laziest |
باکندی حرکت کردن |
lazy |
باکندی حرکت کردن |
lazier |
باکندی حرکت کردن |
spiraled |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
spiralling |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
spirals |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
spiral |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
streaks |
بسرعت حرکت کردن |
to bolt |
ناگهانی حرکت کردن |
to move on |
واداربه حرکت کردن |
spanks |
با سرعت حرکت کردن |
trails |
بدنبال حرکت کردن |
ranged |
سیر و حرکت کردن |
dart |
بسرعت حرکت کردن |
sneaked |
دزدکی حرکت ه کردن |
zigzag |
حرکت زیگزاگی کردن |
ranges |
سیر و حرکت کردن |
trances |
باچالاکی حرکت کردن |
darted |
بسرعت حرکت کردن |
trance |
باچالاکی حرکت کردن |
darting |
بسرعت حرکت کردن |
zigzagged |
حرکت زیگزاگی کردن |
range |
سیر و حرکت کردن |
zigzagging |
حرکت زیگزاگی کردن |
spanked |
با سرعت حرکت کردن |
underway |
در حال حرکت کردن |
sneaks |
دزدکی حرکت ه کردن |
jink |
بسرعت حرکت کردن |
trail |
بدنبال حرکت کردن |
zigzags |
حرکت زیگزاگی کردن |
sneak |
دزدکی حرکت ه کردن |
trailed |
بدنبال حرکت کردن |
skeet |
باسرعت حرکت کردن |
spank |
با سرعت حرکت کردن |
trailing |
بدنبال حرکت کردن |
sailings |
با نازوعشوه حرکت کردن |
to make an early start |
زود حرکت کردن |
crawfish |
به پشت حرکت کردن |
make leeway |
حرکت پهلویی کردن |
spiraling |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
sail |
با نازوعشوه حرکت کردن |
pule |
باصدا حرکت کردن |
streak |
بسرعت حرکت کردن |
streaked |
بسرعت حرکت کردن |
sailed |
با نازوعشوه حرکت کردن |
freewheel |
با ازادی حرکت وجنبش کردن |
troupe |
بصورت دسته حرکت کردن |
paddle |
با باله شنا حرکت کردن |
lomomote |
از جایی بجایی حرکت کردن |
shuffled |
این سو وان سو حرکت کردن |
freewheels |
با ازادی حرکت وجنبش کردن |
moves |
حرکت کردن تکان خوردن |
troupes |
بصورت دسته حرکت کردن |
departing |
روانه شدن حرکت کردن |
leapfrog |
باجست وخیز حرکت کردن |
move |
حرکت کردن تکان خوردن |
shuffles |
این سو وان سو حرکت کردن |
shuffling |
این سو وان سو حرکت کردن |
shuffle |
این سو وان سو حرکت کردن |
to outgo |
حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی] |
maneuver |
حرکت جنگی مانور کردن |
criss-crosses |
بهطور متقاطع حرکت کردن |
criss-crossing |
بهطور متقاطع حرکت کردن |
moved |
حرکت کردن تکان خوردن |
departs |
روانه شدن حرکت کردن |
paddling |
با باله شنا حرکت کردن |