English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
change down به دنده سنگین حرکت کردن
Other Matches
lugged سنگین حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
epicyclic transmission یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
low low حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
ungear از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
autogyro هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند
idler wheel چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
shifting lever اهرم دسته دنده اهرم حرکت در سمت
spur gear دنده مهمیزی دنده خاردار
pinion دنده پینیون دنده لایتناهی
pinioning دنده پینیون دنده لایتناهی
pinions دنده پینیون دنده لایتناهی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
rib دنده دار کردن
to gear down باعوض کردن دنده کندکردن
throwin در دنده انداختن تزریق کردن
threads دنده دار کردن مارپیچ
thread دنده دار کردن مارپیچ
to gear up باعوض کردن دنده تندکردن
encumber سنگین کردن
encumbers سنگین کردن
load سنگین کردن
incumber سنگین کردن
encumbering سنگین کردن
gravitate سنگین کردن
encumbered سنگین کردن
gravitated سنگین کردن
clog : سنگین کردن
weight سنگین کردن
loads سنگین کردن
gravitating سنگین کردن
clogged : سنگین کردن
emcumber سنگین کردن
gravitates سنگین کردن
clogs : سنگین کردن
rougher دنده دنده کننده
trade off سبک و سنگین کردن
trade-off سبک و سنگین کردن
trade-offs سبک و سنگین کردن
delibration سبک سنگین کردن
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
stumped قطع کردن سنگین افتادن
stumping قطع کردن سنگین افتادن
stump قطع کردن سنگین افتادن
stumps قطع کردن سنگین افتادن
hoists بلند کردن وسایل سنگین
hoist بلند کردن وسایل سنگین
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
oil gear جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
sprocket دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
waggle حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
have way on حرکت کردن
get under way حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
waggled حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
whir حرکت کردن
move حرکت کردن
waggles حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
waggling حرکت کردن
departures حرکت کردن
sail حرکت کردن
inch حرکت کردن
sailed حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
moves حرکت کردن
moved حرکت کردن
sailings حرکت کردن
departure حرکت کردن
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
streaking بسرعت حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
ranges سیر و حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
range سیر و حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
jink بسرعت حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
paddle با باله شنا حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
departs روانه شدن حرکت کردن
paddling با باله شنا حرکت کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com