English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
at face value <adv.> به صورت ظاهر
at first glance <adv.> به صورت ظاهر
to the casual eye <adv.> به صورت ظاهر
Other Matches
To appear. To reveal . ظاهر شدن ( ظاهر کردن)
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
to the casual eye <adv.> بر حسب ظاهر
at face value <adv.> بر حسب ظاهر
at first glance <adv.> به ظاهر امر
at face value <adv.> به ظاهر امر
to the casual eye <adv.> به ظاهر امر
at first glance <adv.> بر حسب ظاهر
Outwardly . on the face of it. بصورت ظاهر
With her pompous ( deceptively impressive ) appearance. با ظاهر غلط اندازش
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
To keep up appearances. ظاهر را حفظ کردن ( حفظ ظاهر کردن )
To keep up appearances. For forms sake. برای حفظ ظاهر( آبرو)
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
On the face of it. Outwardly. بظاهر امر ( بر حسب ظاهر )
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
to turn something تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
to haunt به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
All show and no substance. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
burning دوارشور کردن فرش جهت کهنه کردن ظاهر آن
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
face صورت
listings صورت
image صورت
hue صورت
hues صورت
images صورت
faces صورت
constellation صورت
listing صورت
statement صورت
statements صورت
kalendar صورت
medals صورت
medal صورت
providing در صورت
roster صورت
rosters صورت
facies صورت
constellations صورت
freckle لک صورت
mazard صورت
figure صورت
rolled صورت
physiognomies صورت
figures صورت
invoices صورت
rolls صورت
phase صورت
invoice صورت
invoicing صورت
roll صورت
figuring صورت
formed صورت
visage رو صورت
invoiced صورت
form صورت
shapes صورت
forms صورت
effigy صورت
shape صورت
effigies صورت
phased صورت
circumstantially در صورت
conformational isomers هم صورت
version صورت
visages رو صورت
versions صورت
conformer هم صورت
slip صورت
filed صورت
slipped صورت
slips صورت
coat card صورت
physiognomy صورت
file صورت
phases صورت
list صورت
normalized form صورت هنجار
forms صورت دیس
matricula صورت اعضا
archetype صورت ازلی
archetypes صورت ازلی
formation صورت بندی
if so در صورت مثبت
normal form صورت هنجار
imbody صورت خارجی
normal form صورت عادی
nominal list صورت اسامی
list of promotiona صورت ترفیعات
long robe صورت کشیده
greasepaint صورت گرتماشاخانه
sentential form صورت جملهای
impanel در صورت نوشتن
nomenelature صورت اسامی
numerator صورت کسر
processionize صورت مجلس
transfiguration تبدیل صورت
apparitions صورت وهمی
programme of work صورت کارها
serials و به صورت سری
apparition صورت وهمی
serial و به صورت سری
sales check صورت فروش
sick list صورت بیماران
similitude شباهت صورت
standard form صورت متعارف
stop list صورت متخلفین
the brush صورت گری
to put in to shape سر و صورت دادن
outward show صورت فاهر
primordial image صورت ازلی
proces verbal صورت مجلس
formed صورت دیس
on foot به صورت پیاده
outside appearance صورت فاهر
pictogram صورت نگاشت
pictograph صورت نگاره
pictography صورت نگاری
form صورت دیس
forgeries صورت سازی
powders پودر صورت
powdering پودر صورت
powder پودر صورت
to take an inventory of صورت دارایی
if possible در صورت توانایی
incarnations صورت خارجی
canonical form صورت متعارفی
breadboard می صورت گیرد
bill of sale صورت فروش
bill of quantities صورت مقداری
bill of material صورت قطعات
bill of goods صورت کالا
bill of exceptions صورت استثنائات
reorganization صورت جدید
isolate به صورت الکتریکی
isolates به صورت الکتریکی
isolating به صورت الکتریکی
at that rate در این صورت
difference tone صورت افتراقی
minutes صورت جلسه
at any rate درهر صورت
minute صورت جلسه
schedules صورت فهرست
carte صورت غذا
celestial body صورت فلکی
forgery صورت سازی
transformation تبدیل صورت
incarnation صورت خارجی
burbling جوش صورت
burbles جوش صورت
burbled جوش صورت
burble جوش صورت
court card صورت :شاه
decrepitation صورت نمکی
conditionality صورت شرطی
complement form صورت متمم
complement form صورت متممی
inventory صورت کالا
inventory صورت اموال
clear text به صورت کشف
certificate of expenditure صورت حساب
certificate of expenditure صورت هزینه
scheduled صورت فهرست
asterism صورت فلکی
constellation صورت فلکی
plural صورت جمع
anyhow در هر صورت بهرجهت
record صورت مذاکرات
portraiture نقاشی از صورت
crackling صورت نمکی
formalism صورت گرایی
accomplishes صورت گرفتن
free list صورت مجانی ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com