Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (13 milliseconds)
English
Persian
undertaking
به عهده گرفتن
take over
به عهده گرفتن
Search result with all words
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
undertake
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
to bear all customs duties and taxes
تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
to bear any customs duties
هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
Other Matches
undertaking
عهده
on
عهده
responsibility
عهده
responsibilities
عهده
acquit
از عهده برآمدن
charges
عهده داری
responsible
عهده دار
to be incapable
از عهده بر نیامدن
charges
عهده دارکردن
coped
از عهده برامدن
incumbency
عهده داری
take out
از عهده برامدن
charge
عهده داری
cope
از عهده برامدن
charged
عهده دار
copings
از عهده برامدن
afford
از عهده برآمدن
affords
از عهده برامدن
affording
از عهده برامدن
charge
عهده دارکردن
copes
از عهده برامدن
afforded
از عهده برامدن
entrusted
عهده دار
draw
کشیده شدن عهده
draws
کشیده شدن عهده
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
assumes
عهده دار شدن
sponsorship
عهده گیری اعانت
at owner's risks
ریسک به عهده مالک
be up to
به عهده کسی بودن
assume
عهده دار شدن
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope .
از عهده من خارج است
guaranteed
عهده دار شدن
drawn on
کشیده شدن عهده
drawen on the national bank
عهده بانک ملی
guarantees
عهده دار شدن
stand
عهده دارشدن موقعیت
guarantee
عهده دار شدن
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
answering
جواب دادن از عهده برامدن
duties on buyer's account
حقوق گمرکی به عهده خریداراست
draw on
عهده کسی برات کشیدن
emprise
تقریر عهده دار شدن
carrier's risk
خطرات به عهده حمل کننده
hold the fort
<idiom>
از عهده کاری شاق برآمدن
answers
جواب دادن از عهده برامدن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
take the chair
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
owner's risk
خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
see one's way clear to do something
<idiom>
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
carrier's risk
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
To assume office .
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
He wI'll give a good account of himself.
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
cashier's check
چکی که بانک عهده خود بکشد
the burden of proof rests of claimant
بار اثبات بر عهده شاکی است
monopolylogue
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
bisque
امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
I shall personally undertake tht you make a profit.
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
primary
کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tenantable repair
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty.
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
parlementaire
کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
at owner's risk
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
devices
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
answering machines
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
lu
LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
undertaken
متعهد شدن عهده دار شدن
undertake
متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes
متعهد شدن عهده دار شدن
service
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
paging
فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
paged address
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
declaration of trust
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
capturing
گرفتن
to put a stop to
را گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
obturate
گرفتن
to bring to a stop
را گرفتن
acquire
گرفتن
break out
در گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
acquires
گرفتن
acquiring
گرفتن
to break in
گرفتن
retakes
پس گرفتن
infold
در بر گرفتن
indwell
جا گرفتن
acclimatizes
خو گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
inclasp
در بر گرفتن
grab
گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
retaking
پس گرفتن
resume
از سر گرفتن
blinds
گرفتن
blinded
گرفتن
blind
گرفتن
resumed
از سر گرفتن
resumes
از سر گرفتن
resuming
از سر گرفتن
abated
اب گرفتن از
hold
گرفتن
retrieve
پس گرفتن
retrieved
پس گرفتن
retrieves
پس گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
puddles
گل گرفتن
withdrawal
پس گرفتن
raclaim
پس گرفتن
puddle
گل گرفتن
to addict oneself
خو گرفتن
To go bad and stink.
بو گرفتن
overtakes
گرفتن
overtaken
گرفتن
accompanied
دم گرفتن
accompanies
دم گرفتن
withdrawals
پس گرفتن
ceasing
گرفتن
ceases
گرفتن
holds
گرفتن
ceased
گرفتن
cease
گرفتن
wed
گرفتن
catch
گرفتن
to draw back
پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
accompany
دم گرفتن
pushing
گرفتن
overtake
گرفتن
abate
اب گرفتن از
take
گرفتن
takes
گرفتن
seizes
گرفتن
to call back
پس گرفتن
seized
گرفتن
seize
گرفتن
captures
گرفتن
tithe
ده یک گرفتن از
tithes
ده یک گرفتن از
to catch on
گرفتن
abates
اب گرفتن از
capture
گرفتن
abating
اب گرفتن از
retreat
پس گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
retreated
پس گرفتن
retreating
پس گرفتن
retreats
پس گرفتن
to get at
گرفتن
nail
گرفتن
recaptured
پس گرفتن
acclimatised
خو گرفتن
detracting
گرفتن
detracts
گرفتن
nails
گرفتن
recaptures
پس گرفتن
recapturing
پس گرفتن
catch on
گرفتن
to take up
گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
recapture
پس گرفتن
acclimatising
خو گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
nailed
گرفتن
resumption
از سر گرفتن
acclimatized
خو گرفتن
get at
گرفتن
acclimatize
خو گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com