Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English
Persian
peak
به نقطه اوج رسیدن
peaking
به نقطه اوج رسیدن
peaks
به نقطه اوج رسیدن
Search result with all words
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
supercool
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
get down to
<idiom>
رسیدن به نقطه شروع
Other Matches
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
aimed
رسیدن
to get at
رسیدن به
to come to hand
رسیدن
land
رسیدن
to d. up with
رسیدن به
peering
رسیدن
maturate
رسیدن
get
رسیدن
getting
رسیدن
gets
رسیدن
to fetch up
رسیدن
reached
رسیدن
to come to a he
رسیدن
arr
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
to see to
رسیدن
escalated
رسیدن
aims
رسیدن
aim
رسیدن
to catch up
رسیدن به
escalates
رسیدن
arrival
رسیدن
escalating
رسیدن
to come by
رسیدن
peer
رسیدن
reached
رسیدن به
overtaken
رسیدن به
overtake
رسیدن به
arriving
رسیدن
arrives
رسیدن
arrived
رسیدن
arrive
رسیدن
comes
رسیدن
come
رسیدن
acceding
رسیدن
overtakes
رسیدن به
expire
به سر رسیدن
reach
رسیدن
reach
رسیدن به
run up
رسیدن
reaches
رسیدن به
reaches
رسیدن
reaching
رسیدن به
reaching
رسیدن
accru
رسیدن
attaint
رسیدن به
catch up
رسیدن به
escalate
رسیدن
light or lighted
رسیدن
befallen
در رسیدن
befall
در رسیدن
attaining
رسیدن
approach
رسیدن
approached
رسیدن
approaches
رسیدن
get at
رسیدن به
peered
رسیدن
attains
رسیدن
attained
رسیدن
attain
رسیدن
accede
رسیدن
befell
در رسیدن
befalling
در رسیدن
acceded
رسیدن
accedes
رسیدن
befalls
در رسیدن
at the end of one's rope
<idiom>
به آخرخط رسیدن
deduction
از کل به جزء رسیدن
peaking
به قله رسیدن
to pay the penalty of
بسزای .... رسیدن
to run out
بپایان رسیدن
to draw to an end
بته رسیدن
to meet the a of
به تصویب رسیدن
come to terms
<idiom>
به موافقت رسیدن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
wrap up
به نتیجه رسیدن
to wait
خدمت رسیدن
to strike oil
بنفت رسیدن
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
peak
به قله رسیدن
peaks
به قله رسیدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To reach ones destination.
بمقصد رسیدن
to round into a man
بمردی رسیدن
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
fetch up
به نتیجه رسیدن
forereach
فرا رسیدن
come about
بانجام رسیدن
grow up
به سن بلوغ رسیدن
handed down
به تواتر رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
on station
رسیدن به هدف
outjockey
در رسیدن پوشاندن
vanished
به صفر رسیدن
vanishes
به صفر رسیدن
vanishing
به صفر رسیدن
strands
مسیر رسیدن
strand
مسیر رسیدن
peter
بپایان رسیدن
come down by inheritance
به ارث رسیدن
finishes
به انتها رسیدن
finish
به انتها رسیدن
descends
به ارث رسیدن
descend
به ارث رسیدن
overgo
رسیدن به گذشتن
go round
به همه رسیدن
pull up to
به چیزی رسیدن
to be approved
به تصویب رسیدن
to be duly punished for
به کیفر ..... رسیدن
to be late
دیر رسیدن
to come to a end
به پایان رسیدن
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to an end
بپایان رسیدن
to draw level
بحریف رسیدن
to fall due
موعد رسیدن
to attain on's majority
بحدرشد رسیدن
to a greatness
به بزرگی رسیدن
strike oil
به نفت رسیدن
pull up with
به چیزی رسیدن
run out
باخر رسیدن
makes
رسیدن به ساخت
make
رسیدن به ساخت
consummating
بوصال رسیدن
consummates
بوصال رسیدن
consummated
بوصال رسیدن
consummate
بوصال رسیدن
to go round
به همه رسیدن
to the wall
<idiom>
به آخر خط رسیدن
to turn out
به پایان رسیدن
matures
به حد کمال رسیدن
mature
به حد کمال رسیدن
receives
رسیدن پذیرفتن
cubes
بقوه سه رسیدن
taper off
<idiom>
کم کم به آخر رسیدن
to the eye
<idiom>
به نظر رسیدن
over-
به انتها رسیدن
over
به انتها رسیدن
cube
بقوه سه رسیدن
reach an agreement
به توافق رسیدن
vanish
به صفر رسیدن
receive
رسیدن پذیرفتن
get on in years
<idiom>
به سن پیری رسیدن
get hold of (something)
<idiom>
به مالکیت رسیدن
to reach a place
بجایی رسیدن
down to the wire
<idiom>
به آخر خط رسیدن
last straw
<idiom>
[به آخر خط رسیدن]
amounts
بالغ شدن رسیدن
pull up
جلو افتادن رسیدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
ladify
بپایه بانویی رسیدن
to attain perfection
بحد کمال رسیدن
gain
بهبودی یافتن رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com