English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
update به هنگام دراوردن
updated به هنگام دراوردن
updates به هنگام دراوردن
Other Matches
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
gamut هنگام
moments هنگام
time هنگام
at the same moment در آن هنگام
moment هنگام
nighttide شب هنگام
night season هنگام شب
night season شب هنگام
night tide هنگام شب
season هنگام
seasoned هنگام
seasons هنگام
oestrum هنگام
times هنگام
timed هنگام
during هنگام
at night شب هنگام
night-time هنگام شب
night time هنگام شب
at dark هنگام شب
terming هنگام
termed هنگام
term هنگام
at nightfall شب هنگام
nightfall شب هنگام
compile time هنگام همگردانی
on occasion هنگام لزوم
on seeing him هنگام دیدن او
in- درفرف هنگام
in درفرف هنگام
daytime هنگام روز
daytide هنگام روز
summertime هنگام تابستان
hard times هنگام تنگدستی
translate time هنگام ترجمه
dusk هنگام غروب
at noon هنگام فهر
at one's leisure هنگام فراغت
teatime هنگام چای
wintertime هنگام زمستان
meal time هنگام غذاخوری
playtime هنگام بازی
at mess هنگام خوردن
binding time هنگام انقیاد
hexachord هنگام شش بردهای
to die in harness هنگام کار
inprocess هنگام کار
when entering هنگام ورود
in case of emergency هنگام اضطرار
on arrival هنگام ورود
spring time هنگام بهار
here's to you هنگام نوشیدن
execution time هنگام اجرا
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
to brush over هنگام عبورپوز زدن
night شب هنگام برنامه شبانه
landing weight وزن با هنگام تخلیه
ortive وابسته به هنگام طلوع
chevy فریاد هنگام شکار
red handed هنگام ارتکاب جنایت
hard-bitten سخت هنگام جنگ
d. wish خواهش هنگام مردن
nooning هنگام فهر ناهار
when it came to a push چون هنگام کوشش
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
nights شب هنگام برنامه شبانه
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
dewfall هنگام ریزش شبنم
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
parthian glance نگاه هنگام جدایی
therewith دران هنگام بدانوسیله
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
then انگاه دران هنگام
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
chantey سرود ملوانان هنگام کار
chanty سرود ملوانان هنگام کار
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
open وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest هنگام درو وقت خرمن
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvested هنگام درو وقت خرمن
harvests هنگام درو وقت خرمن
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameter مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
value هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
valuing هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
muzzle velocity سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
printed روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
breakfall قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
variable camber flap فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
wheat germ گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
mudflat زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
night light شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
windage تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
mudflats زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
dug out نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
execution خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
decalescence کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
beau geste حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
shadow RAM ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
twangs صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
succuba جنی یا دیو مادهای که هنگام شب بغل خواب مردان میشود
initial که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
recessional hymn سرودیکه هنگام دست کشیدن کشیشان از عبادت نواخته میشود
terrain avoidance اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
eyeservant نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو
initialled که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initials که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com