Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
put across
<idiom>
به واضحی توضیح دادن
Other Matches
get the message
<idiom>
به واضحی فهمیدن مفهوم
clearest
توضیح دادن
clears
توضیح دادن
state-
توضیح دادن
illustrating
توضیح دادن
illustrate
توضیح دادن
clearer
توضیح دادن
clear
توضیح دادن
stated
توضیح دادن
illustrates
توضیح دادن
states
توضیح دادن
stating
توضیح دادن
explains
توضیح دادن
point out
<idiom>
توضیح دادن
get across
<idiom>
توضیح دادن
to offer an explanation
توضیح دادن
state
توضیح دادن
explained
توضیح دادن
explian
توضیح دادن
explain
توضیح دادن
account for
توضیح دادن
explaining
توضیح دادن
put
ارائه یا توضیح دادن
to give an account of
گزارش و توضیح دادن
putting
ارائه یا توضیح دادن
illustrate
شرح و توضیح دادن
puts
ارائه یا توضیح دادن
illustrates
شرح و توضیح دادن
illustrating
شرح و توضیح دادن
elucidating
توضیح دادن شفاف
elucidates
توضیح دادن شفاف
elucidated
توضیح دادن شفاف
elucidate
توضیح دادن شفاف
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
explicating
تاویل کردن توضیح دادن
explicates
تاویل کردن توضیح دادن
clarify
واضح کردن توضیح دادن
explicated
تاویل کردن توضیح دادن
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
explicate
تاویل کردن توضیح دادن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
To explain something in detail .
چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
remarking
توضیح
remark
توضیح
elucidation
توضیح
commenting
توضیح
remarked
توضیح
explication
توضیح
treatise
توضیح
treatises
توضیح
illustrations
توضیح
illustration
توضیح
remarks
توضیح
paraphrasing
توضیح
paraphrases
توضیح
paraphrased
توضیح
paraphrase
توضیح
explanation
توضیح
explanations
توضیح
commented
توضیح
clarification
توضیح
comment
توضیح
superscription
توضیح ادرس
fault description
توضیح خرابی
defect description
توضیح اشکال
defect description
توضیح مشکل
fault description
توضیح عیب
description of error
توضیح مشکل
error description
توضیح خرابی
fault description
توضیح اشکال
description of error
توضیح خرابی
defect description
توضیح خرابی
apodictic
قابل توضیح
error description
توضیح اشکال
description of error
توضیح اشکال
statement
شرح توضیح
apodeictic
قابل توضیح
inexplicability
توضیح ناپذیری
error description
توضیح نقص
fault description
توضیح نقص
gloss
تفصیل توضیح
unaccountable
توضیح ناپذیر
unaccountably
توضیح ناپذیر
illustrative
توضیح دهنده
step up
<idiom>
توضیح گرفتن
illustrator
توضیح دهنده
song and dance
توضیح واضحات
description of error
توضیح نقص
error description
توضیح مشکل
statements
شرح توضیح
fault description
توضیح مشکل
defect description
توضیح عیب
description of error
توضیح عیب
error description
توضیح عیب
song and dance
توضیح زاید
illustrators
توضیح دهنده
defect description
توضیح نقص
reasonable
[comprehensible]
<adj.>
قابل توضیح
accountable
قابل توضیح
comprehensible
<adj.>
قابل توضیح
accountable
[explicable]
<adj.>
قابل توضیح
expositor
توضیح دهنده
elucidator
توضیح دهنده
explicable
قابل توضیح
explicable
<adj.>
قابل توضیح
explanatorily
منباب توضیح
explicator
توضیح دهنده
understandable
<adj.>
قابل توضیح
epexegetically
برای توضیح
exponible
توضیح بردار
epexegetically
منباب توضیح
inexplicable
غیر قابل توضیح
enucleation
توضیح روشن سازی
song and dance
توضیح گریز آمیز
I do owe you an explanation.
من به شما یک توضیح بدهکارم.
ignotum per igno tius
توضیح مجهول با چیزمجهول تر
proponents
توضیح دهنده طرفدار
proponent
توضیح دهنده طرفدار
it tells its own tale
نیازمند به توضیح نیست
rationale
توضیح اصول عقاید
inexplicit
بطور ضمنی بدون توضیح
rem
REاعلان شروع یک توضیح فرمان
unaccounted
حساب نشده فاقد توضیح
There's no need to elaborate.
نیازی به توضیح اضافی نیست.
epexegesis
کلمات افزوده شده برای توضیح
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
Could you clarify that for me?
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
locus classicus
مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
I have to go back a little bit.
[This requires a little background
{explanation}
]
.
این نیاز به کمی پیش زمینه
[توضیح بیشتر]
دارد.
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
bells and whistles
یک توضیح غیر رسمی ازویژگیهای بیشتر یک سیستم کامپیوتری که شامل گرافیک نمایش رنگی
backus naur form
قرارداد ثبت شدهای که برای توضیح نحو یک زبان برنامه نویسی استفاده میشود
annotations
توضیح یا توجه در برنامه در مورد نحوه اجرای برنامه
annotation
توضیح یا توجه در برنامه در مورد نحوه اجرای برنامه
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
statable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
scalar
توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
dangerous goods by road agreement
موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com