Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
English
Persian
crab
به پهلو حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
Other Matches
slides
حرکت از پهلو
slide
حرکت از پهلو
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
line abreast
کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
collateral
پهلو به پهلو متوازی
galncing collision
برخورد پهلو به پهلو
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
abreast
پهلو به پهلو
flanked
پهلو
hand
پهلو
yoko
پهلو
laterally
از پهلو
flank
پهلو
sideways
از پهلو
one-sided
یک پهلو
by
از پهلو
three sided
سه پهلو
sides
پهلو
side
پهلو
broadsides
به پهلو
broadside
به پهلو
triangles
سه پهلو سه بر
triangle
سه پهلو سه بر
two edged
دو پهلو
along side
در پهلو
flanking
پهلو
two-edged
دو پهلو
handing
پهلو
side arm
از پهلو
sidling
از پهلو
ship side
پهلو
nip and tuck
پهلو به پهلو
hexagon
شش پهلو
decagon
ده پهلو
side by side
پهلو به پهلو
side view
از پهلو
one sided
یک پهلو
sidewards
از پهلو
sexangle
شش پهلو
sideward
از پهلو
hexagons
شش پهلو
sideling
از پهلو
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
pentangular
پنج پهلو
pulmonitis
سینه پهلو
quindec agon
پانزده پهلو
side
پهلو کناره
quinquelat eral
پنج پهلو
double entendre
حرف دو پهلو
sides
پهلو کناره
equilateral
دو پهلو برابر
peripeneumony
سینه پهلو
polygons
بسیار پهلو
prevarication
حرف دو پهلو
double talk
جمله دو پهلو
heptagonal
هفت پهلو
polygon
بسیار پهلو
transfer
پهلو- رفت
transferring
پهلو- رفت
pitch diameter
قطر پهلو
transfers
پهلو- رفت
pentagon
پنج پهلو
pentagons
پنج پهلو
many-sided
چند پهلو
many sided
چند پهلو
it has sides
سه پهلو دارد
yoko geri
ضربه به پهلو
lateral flexion
خم شدن به پهلو
multilateral
چند پهلو
pneumonia
سینه پهلو
sidestroke
شنای پهلو
slab sided
پهن پهلو
list
یک پهلو شدن
scalene
نابرابر پهلو
multivocal
چند پهلو
skids
به پهلو سریدن
octangular
هشت پهلو
skid
به پهلو سریدن
skidded
به پهلو سریدن
skidding
به پهلو سریدن
side blown converter
مبدل پهلو دم
goosewing
دو پهلو بادبان
along side
پهلو به پهلوی
polygonal
بسیار پهلو
sideway
فرعی از پهلو
double entendres
حرف دو پهلو
octagon
هشت پهلو
broadsides
ناو به پهلو
septilateral
هفت پهلو
broadside
ناو به پهلو
sideswipe
پهلو زدن به
sideswipes
پهلو زدن به
octagons
هشت پهلو
double-entendres
حرف دو پهلو
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
equivocal
دارای ابهام دو پهلو
sidewinder
ضربت سنگین از پهلو
sidestep
صعود پلهای از پهلو
equilateral triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
equiangular triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
sidesteps
صعود پلهای از پهلو
lateralrelationship
نسبت در خط افقی از پهلو
sidestepped
صعود پلهای از پهلو
palter
دو پهلو سخن گفتن
sidestepping
صعود پلهای از پهلو
pneumococcus
میکرب سینه پهلو
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
pinwheel
چرخش از پهلو بدوربارفیکس
quadrilateral
چهار پهلو چهارضلعی
companionship
مصاحبت پهلو نشینی
yoma tsuki
ضربه با دو دست به پهلو
quadrilaterals
چهار پهلو چهارضلعی
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth.
پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
chinese landing
پهلو گرفتن به سبک چینی
scissor kick
پای قیچی در شنای پهلو
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
scotch verdict
حکم غیرقطعی ودو پهلو
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
waggle
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
move
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
moves
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
pleuropneumonia
ذات الجنب توام با سینه پهلو
lugs
سنگین حرکت کردن
infile
به ستون دو حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com