Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (2 milliseconds)
English
Persian
skid
به پهلو سریدن
skidded
به پهلو سریدن
skidding
به پهلو سریدن
skids
به پهلو سریدن
Other Matches
line abreast
کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
collateral
پهلو به پهلو متوازی
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision
برخورد پهلو به پهلو
illapse
سریدن
slid
سریدن
slides
سریدن
slide
سریدن
slips
سریدن
slipped
سریدن
slip
سریدن
to slide to the side
به آنطرف سریدن
slither
سریدن خزیدن
slithered
سریدن خزیدن
slithering
سریدن خزیدن
skidding
از سریدن بازداشتن
slithers
سریدن خزیدن
skids
از سریدن بازداشتن
glide ratio
نسبت سریدن
skid
از سریدن بازداشتن
skidded
از سریدن بازداشتن
skid
ترمز کردن سریدن
skidding
ترمز کردن سریدن
skids
ترمز کردن سریدن
glides
سریدن اسان رفتن
skidded
ترمز کردن سریدن
glide
سریدن اسان رفتن
coasts
سریدن سرازیر رفتن
glided
سریدن اسان رفتن
coast
سریدن سرازیر رفتن
one sided
یک پهلو
side arm
از پهلو
sidewards
از پهلو
sideward
از پهلو
yoko
پهلو
sideling
از پهلو
side view
از پهلو
side by side
پهلو به پهلو
sexangle
شش پهلو
ship side
پهلو
nip and tuck
پهلو به پهلو
laterally
از پهلو
hexagon
شش پهلو
hexagons
شش پهلو
sideways
از پهلو
along side
در پهلو
decagon
ده پهلو
three sided
سه پهلو
one-sided
یک پهلو
abreast
پهلو به پهلو
broadside
به پهلو
flanked
پهلو
two-edged
دو پهلو
two edged
دو پهلو
broadsides
به پهلو
flank
پهلو
flanking
پهلو
triangle
سه پهلو سه بر
triangles
سه پهلو سه بر
side
پهلو
by
از پهلو
sidling
از پهلو
sides
پهلو
hand
پهلو
handing
پهلو
octangular
هشت پهلو
sideway
فرعی از پهلو
lateral flexion
خم شدن به پهلو
it has sides
سه پهلو دارد
sidestroke
شنای پهلو
goosewing
دو پهلو بادبان
broadsides
ناو به پهلو
list
یک پهلو شدن
pentangular
پنج پهلو
scalene
نابرابر پهلو
quinquelat eral
پنج پهلو
quindec agon
پانزده پهلو
pulmonitis
سینه پهلو
side blown converter
مبدل پهلو دم
prevarication
حرف دو پهلو
polygonal
بسیار پهلو
slides
حرکت از پهلو
broadside
ناو به پهلو
septilateral
هفت پهلو
slide
حرکت از پهلو
pitch diameter
قطر پهلو
peripeneumony
سینه پهلو
multivocal
چند پهلو
along side
پهلو به پهلوی
heptagonal
هفت پهلو
pneumonia
سینه پهلو
double talk
جمله دو پهلو
double entendre
حرف دو پهلو
double entendres
حرف دو پهلو
double-entendres
حرف دو پهلو
octagons
هشت پهلو
sideswipes
پهلو زدن به
sideswipe
پهلو زدن به
multilateral
چند پهلو
equilateral
دو پهلو برابر
octagon
هشت پهلو
side
پهلو کناره
polygons
بسیار پهلو
many sided
چند پهلو
yoko geri
ضربه به پهلو
slab sided
پهن پهلو
polygon
بسیار پهلو
sides
پهلو کناره
pentagons
پنج پهلو
many-sided
چند پهلو
pentagon
پنج پهلو
transfers
پهلو- رفت
transferring
پهلو- رفت
transfer
پهلو- رفت
sidewinder
ضربت سنگین از پهلو
equilateral triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
yoma tsuki
ضربه با دو دست به پهلو
equiangular triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
quadrilaterals
چهار پهلو چهارضلعی
companionship
مصاحبت پهلو نشینی
quadrilateral
چهار پهلو چهارضلعی
crabs
به پهلو حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
sidestep
صعود پلهای از پهلو
lateralrelationship
نسبت در خط افقی از پهلو
palter
دو پهلو سخن گفتن
equivocal
دارای ابهام دو پهلو
sidestepped
صعود پلهای از پهلو
sidestepping
صعود پلهای از پهلو
pneumococcus
میکرب سینه پهلو
sidesteps
صعود پلهای از پهلو
pinwheel
چرخش از پهلو بدوربارفیکس
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth.
پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
scotch verdict
حکم غیرقطعی ودو پهلو
scissor kick
پای قیچی در شنای پهلو
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
chinese landing
پهلو گرفتن به سبک چینی
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
pleuropneumonia
ذات الجنب توام با سینه پهلو
isosceles triangle
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
bacon
گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک
isosceles triangles
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
slipe
باریکه باریکه کردن سریدن
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
prevarication
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
rollover
غلطیدن روی یا غلطیدن به پهلو
hendecagon
یازده پهلو یازده ضلعی
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...