English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
To finger something. به چیزی انگشت زدن
Search result with all words
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
Other Matches
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingers انگشت
finger انگشت
adactylous بی انگشت
monodactylous تک انگشت
digits انگشت
dactyl انگشت
digit انگشت
dactylagraphy انگشت نگاری
forefingers انگشت شهادت
little fingers انگشت کوچک
the first or index finger انگشت نشان
fingerprinted اثر انگشت
dactyloscopy انگشت نگاری
fingering استفاده از انگشت
fingerprint اثر انگشت
dactylitis اماس انگشت
the first or index finger انگشت شهادت
forefingers انگشت نشان
forefinger انگشت شهادت
fingers انگشت زدن
egregious انگشت نما
fingered انگشت دار
fingered انگشت مانند
knuckle بند انگشت
ring finger انگشت انگشتر
finger mark اثر انگشت
gazing stock انگشت نما
finger print اثر انگشت
ring fingers انگشت انگشتر
index fingers انگشت نشان
forefinger انگشت نشان
medius انگشت وسطی
medius انگشت میان
marplot انگشت به شیر زن
digitiform انگشت مانند
to become a byword انگشت نماشدن
conspicuous انگشت نما
digitate انگشت دار
finger انگشت زدن
index finger انگشت نشان
five finger پنج انگشت
soleprint انگشت نگاری از پا
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
pinky انگشت کوچک
pinkie انگشت کوچک
rule of thumb حساب انگشت
phalange بند انگشت
the little finger انگشت کهین
knuckles بند انگشت
notoriety انگشت نمایی
pollex انگشت شست
sawison keut نوک دو انگشت
syndacty چسبیده انگشت
toenail ناخن انگشت پا
toenails ناخن انگشت پا
potentilla پنج انگشت
the middle finger انگشت میانه
middle finger انگشت میان
fingertips نوک انگشت
soon koot نوک انگشت
fingertip نوک انگشت
the ring finger انگشت حلقه
cinqfoil پنج انگشت
fingerprinting اثر انگشت
fingerprints اثر انگشت
finger painting نقاشی با انگشت
cinquefoil پنج انگشت
flagrant انگشت نما رسوا
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
ring finger انگشت چهارم دست چپ
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
nose-picking انگشت کردن در بینی
proverbialize انگشت نما کردن
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
the little finger انگشت کوچک کلنج
knucklebone استخوان بند انگشت
phalange استخوان انگشت یاپنجه
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
finger tapping ضربه زنی با انگشت
index نمودار انگشت سبابه
finger glass فرف انگشت شوئی
to run over تند انگشت گذاشتن
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
indexed نمودار انگشت سبابه
indexes نمودار انگشت سبابه
notoriously بطور انگشت نما
finger mark با انگشت چرک کردن
pinkie انگشت کوچک دست
little finger انگشت کوچک دست
phalanges استخوان انگشت گروه
finger print department اداره انگشت نگاری
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poked فشار با نوک انگشت حرکت
poke فشار با نوک انگشت حرکت
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
poking فشار با نوک انگشت حرکت
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
toes انگشت پای مهره داران جای پا
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
toe انگشت پای مهره داران جای پا
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com