Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (14 milliseconds)
English
Persian
pull up to
به چیزی رسیدن
pull up with
به چیزی رسیدن
Search result with all words
mature
به موعد چیزی رسیدن
matures
به موعد چیزی رسیدن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to entertain hopes
[for something]
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
to be over something
به پایان رسیدن چیزی
Other Matches
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
getting
رسیدن
befell
در رسیدن
run up
رسیدن
befalls
در رسیدن
light or lighted
رسیدن
escalates
رسیدن
overtaken
رسیدن به
accedes
رسیدن
acceded
رسیدن
escalate
رسیدن
escalated
رسیدن
accede
رسیدن
get
رسیدن
gets
رسیدن
expire
به سر رسیدن
befalling
در رسیدن
reached
رسیدن به
overtakes
رسیدن به
escalating
رسیدن
reach
رسیدن
to come to hand
رسیدن
approaches
رسیدن
approached
رسیدن
approach
رسیدن
reached
رسیدن
reaches
رسیدن به
reaches
رسیدن
befallen
در رسیدن
befall
در رسیدن
to fetch up
رسیدن
to get at
رسیدن به
maturate
رسیدن
overtake
رسیدن به
reaching
رسیدن
reaching
رسیدن به
reach
رسیدن به
get at
رسیدن به
aimed
رسیدن
to catch up
رسیدن به
attain
رسیدن
aim
رسیدن
attains
رسیدن
comes
رسیدن
attained
رسیدن
arriving
رسیدن
attaining
رسیدن
peering
رسیدن
peer
رسیدن
arrived
رسیدن
come
رسیدن
attaint
رسیدن به
arrival
رسیدن
catch up
رسیدن به
aims
رسیدن
arrives
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
to d. up with
رسیدن به
arrive
رسیدن
accru
رسیدن
to come to a he
رسیدن
arr
رسیدن
peered
رسیدن
to see to
رسیدن
to come by
رسیدن
acceding
رسیدن
land
رسیدن
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to come to a end
به پایان رسیدن
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to an end
بپایان رسیدن
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
to draw to an end
بته رسیدن
vanish
به صفر رسیدن
peaks
به قله رسیدن
to a greatness
به بزرگی رسیدن
descends
به ارث رسیدن
vanished
به صفر رسیدن
vanishes
به صفر رسیدن
peak
به قله رسیدن
vanishing
به صفر رسیدن
finish
به انتها رسیدن
to draw level
بحریف رسیدن
to the eye
<idiom>
به نظر رسیدن
finishes
به انتها رسیدن
deduction
از کل به جزء رسیدن
descend
به ارث رسیدن
to attain on's majority
بحدرشد رسیدن
to be late
دیر رسیدن
to be duly punished for
به کیفر ..... رسیدن
to be approved
به تصویب رسیدن
peaking
به قله رسیدن
receive
رسیدن پذیرفتن
at the end of one's rope
<idiom>
به آخرخط رسیدن
cubes
بقوه سه رسیدن
cube
بقوه سه رسیدن
consummating
بوصال رسیدن
consummates
بوصال رسیدن
consummated
بوصال رسیدن
get on in years
<idiom>
به سن پیری رسیدن
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
mature
به حد کمال رسیدن
to round into a man
بمردی رسیدن
to run out
بپایان رسیدن
last straw
<idiom>
[به آخر خط رسیدن]
makes
رسیدن به ساخت
make
رسیدن به ساخت
handed down
به تواتر رسیدن
get hold of (something)
<idiom>
به مالکیت رسیدن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
down to the wire
<idiom>
به آخر خط رسیدن
forereach
فرا رسیدن
fetch up
به نتیجه رسیدن
come about
بانجام رسیدن
come down by inheritance
به ارث رسیدن
receives
رسیدن پذیرفتن
come to terms
<idiom>
به موافقت رسیدن
go round
به همه رسیدن
consummate
بوصال رسیدن
grow up
به سن بلوغ رسیدن
to wait
خدمت رسیدن
wrap up
به نتیجه رسیدن
to the wall
<idiom>
به آخر خط رسیدن
taper off
<idiom>
کم کم به آخر رسیدن
matures
به حد کمال رسیدن
strike oil
به نفت رسیدن
strand
مسیر رسیدن
to turn out
به پایان رسیدن
to go round
به همه رسیدن
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
To reach ones destination.
بمقصد رسیدن
on station
رسیدن به هدف
Welcome back.
رسیدن بخیر
outjockey
در رسیدن پوشاندن
overgo
رسیدن به گذشتن
strands
مسیر رسیدن
run out
باخر رسیدن
to strike oil
بنفت رسیدن
to fall due
موعد رسیدن
reach an agreement
به توافق رسیدن
to reach a place
بجایی رسیدن
to pay the penalty of
بسزای .... رسیدن
over-
به انتها رسیدن
peter
بپایان رسیدن
to meet the a of
به تصویب رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
over
به انتها رسیدن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to come upon a fortune
بدارایی یاثروت رسیدن
overhauling
رسیدن به نفر جلو
peaks
رسیدن به بلندترین نقط ه
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
make sense
<idiom>
معقول به نظر رسیدن
overhauled
رسیدن به نفر جلو
overhauls
رسیدن به نفر جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com