Dictiornary-Farsi | به کاربردن نیرو تفرقه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
deployment	به کاربردن نیرو تفرقه


Other Matches

schismatical	تفرقه انداز تفرقه جویانه
schismatic	تفرقه انداز تفرقه جویانه
dispersal airfield	فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
implement	به کاربردن
implemented	به کاربردن
implements	به کاربردن
implementing	به کاربردن
commitment	به کاربردن نیروها اجرا
commitments	به کاربردن نیروها اجرا
service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
schisms	تفرقه
schismatist	تفرقه جو
scissor	تفرقه
divorcing	تفرقه
divorces	تفرقه
divorce	تفرقه
divorced	تفرقه
divorcement	تفرقه
retreats	به تفرقه
retreated	به تفرقه
retreat	به تفرقه
scatter	تفرقه
schism	تفرقه
concision	تفرقه
scatters	تفرقه
retreating	به تفرقه
dispersal	تفرقه
sequester	تفرقه
scalable software	برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
abstractedly	با تفرقه حواس
deployment	تفرقه گسترش
division	اختلاف تفرقه
aprosexia	تفرقه حواس
divisive	تفرقه انداز
divisions	اختلاف تفرقه
abstractedness	تفرقه حواس
dispersion	تفرقه گسترش یکان
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
tactical	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
separation	حکم تفرقه ابدان زوجین
separations	حکم تفرقه ابدان زوجین
schismatize	جدا شدن از تفرقه انداختن
stalking horse	کاندیدای نامزدشده برای ایجاد تفرقه در رای دهندگان
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
PR	نیرو
pep	نیرو
loads	نیرو
load	نیرو
troop carrier	نیرو بر
vigor	نیرو
vim	نیرو
gut	نیرو
guts	نیرو
gutting	نیرو
strength	نیرو
vis	نیرو
strengths	نیرو
blood	نیرو
tonus	نیرو
tucking	نیرو
tucks	نیرو
line of force	خط نیرو
sapless	بی نیرو
puissance	نیرو
high-powered	پر نیرو
equipollent	هم نیرو
equipotential	هم نیرو
fibreless	بی نیرو
tuck	نیرو
sinewless	بی نیرو
thrust	نیرو
energies	نیرو
thrusting	نیرو
thrusts	نیرو
vigour	نیرو
leverage	نیرو
life blood	نیرو
energy	نیرو
letter of attorney	نیرو
materials	نیرو
powering	نیرو
powers	نیرو
powered	نیرو
material	نیرو
power	نیرو
force	نیرو
zipping	نیرو
zipped	نیرو
forcing	نیرو
zips	نیرو
forces	نیرو
zip	نیرو
invigorating	نیرو بخش
powered	قدرت نیرو
powered	توان نیرو
application of a force	کاربرد نیرو
resultant of force	برایند نیرو
afforce	نیرو دادن
emphasised	نیرو دادن به
powering	توان نیرو
powers	توان نیرو
powering	قدرت نیرو
couple	زوج نیرو
coupled	جفت نیرو
coupled	زوج نیرو
couples	جفت نیرو
tucks	نیرو روحیه
couples	زوج نیرو
powers	قدرت نیرو
application of a force	فرود نیرو
prosternation	تحلیل نیرو
force constant	ثابت نیرو
force field	میدان نیرو
moment of force	گشتاور نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
generating plant	پست نیرو
mechanical disadvantage	نیرو گیری
ground state	کمترین نیرو
heam yoei vooly	نظریه نیرو
mecanical advantage	نیرو دهی
load spread	انتشار نیرو
load factor	ضریب نیرو
instinct with force	نیرو یافته
invigorate	نیرو دادن
juice up	نیرو و جان به
lines of force	خطوط نیرو
field of force	میدان نیرو
nervine	نیرو بخش پی
power	قدرت نیرو
powerlessly	با نداشتن نیرو
bandeung ryouic	نیرو- واکنش
power system	شبکه نیرو
power mains	شبکه نیرو
power down	قطع نیرو
pound force	پوند نیرو
couple	جفت نیرو
dynamometer	نیرو سنج
power	توان نیرو
order of battle	ترتیب نیرو
energy production	تولید نیرو
entireforce	کلیه نیرو
life force	زیست نیرو
tucking	نیرو روحیه
forcing	بردار نیرو
weakened	کم نیرو شدن
weakening	کم نیرو شدن
weakens	کم نیرو شدن
force	بردار نیرو
breath	نیرو جان
breaths	نیرو جان
ti lift one's head	نیرو گرفتن
super power	ابر نیرو
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
superpower	ابر نیرو
forces	بردار نیرو
superpowers	ابر نیرو
army	نیرو زمینی
armies	نیرو زمینی
weaken	کم نیرو شدن
energizing	نیرو بخشیدن
world power	جهان نیرو
torque	گشتاور نیرو
generation	تولید نیرو
generations	تولید نیرو
impoverish	بی نیرو کردن
impoverished	بی نیرو کردن
impoverishes	بی نیرو کردن
impoverishing	بی نیرو کردن
energised	نیرو بخشیدن
energises	نیرو بخشیدن
energising	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
refreshment	نیرو بخشی
refreshments	نیرو بخشی
extends	باحداکثر نیرو
extending	باحداکثر نیرو
extend	باحداکثر نیرو
might	نیرو انرژی
mechanics	نیرو برد
incapacitate	بی نیرو ساختن
incapacitating	بی نیرو ساختن
incapacitates	بی نیرو ساختن
incapacitated	بی نیرو ساختن
emphasize	نیرو دادن به
emphasized	نیرو دادن به
tuck	نیرو روحیه
emphasises	نیرو دادن به
emphasizing	نیرو دادن به
emphasising	نیرو دادن به
emphasizes	نیرو دادن به
dispersal lays	محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
potentiometer	نیرو سنج برق
embolden	دوباره نیرو دادن
elate	دوباره نیرو دادن
self energizing	مولد نیرو در خود
pep pills	قرص نیرو بخش
power generating plant	تاسیسات تولید نیرو