English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
heave around به کار انداختن دوار
Other Matches
capstan میله گردان گردونه دوار لنگر قرقره دوار لنگر
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
rotary دوار
gyrant دوار
rotatory دوار
winch دوار
rotating دوار
winched دوار
capstan دوار
pivoting دوار
winching دوار
giddy دوار
winches دوار
circler دوار
cable holder دوار زنجیر
rotary switch کلید دوار
capstan wheel چرخ دوار
rotary furnace کوره دوار
rotary field میدان دوار
circulating pump پمپ دوار
windlasses دوار لنگر
winch driver متصدی دوار
race ring سینی دوار
paraboloid of revolution سهموی دوار
jenny جراثقال دوار
windlass دوار لنگر
windlass دوار زنجیر
rotary valve شیر دوار
drummed گردونه دوار
drum گردونه دوار
rotary axis محور دوار
spheroid بیضوی دوار
windlasses دوار زنجیر
rotary converter مبدل دوار
gipsy گردونه دوار
giddy مبتلا به دوار سر
energizing in field o phase rotation تغذیه میدان دوار
rotary piston machanism مکانیزم پیستون دوار
vertigo دوار سر چرخش بدور
wheel printer چاپگر چرخ دوار
rotary cement klin کوره سیمان دوار
veer on power با دوار زنجیر دادن
wildcat گیره دوار لنگر
wildcats گیره دوار لنگر
support roller رینگ وطوقه دوار
roundlet کمی گرد و دوار
capstan lathe ماشین تراش دوار
daisy wheel printer چاپگر چرخ دوار
anchor engine موتور دوار لنگر
colorado تیغه دوار ماهیگیری
gyratory crusher ماشین سنگ شکن دوار
heave around شروع به کار کشیدن طناب با دوار
racer ریل یا سرسره دوار برجک توپ
racers ریل یا سرسره دوار برجک توپ
internal gear pump پمپ دوار با رتور دندانه دارداخلی
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
skate mount پایه دوار مسلسل روی خودرو
mine winch دوار مین جمع کنی ناو
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
gyro وسیلهای که از اندازه حرکت زاویهای یک جرم دوار
gyro rotor چرخ دوار قطبنمای الکتریکی wheel gyro : syn
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
coriolis force نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
stroboscope وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
let down پایین انداختن انداختن
tilting mixer نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
heliocentric دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
capstan چرخ لنگر دوار چرخ تسمه
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hitching انداختن
run home جا انداختن
spills انداختن
thrusting انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
souse انداختن
hitches انداختن
blobs لک انداختن
blob لک انداختن
throws انداختن
thrust انداختن
throwing انداختن
hitch انداختن
throw انداختن
hitched انداختن
overthrow بر انداختن
retroject پس انداختن
spilling انداختن
thrusts انداختن
hurled انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
overthrew بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
delete انداختن
deleted انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
hurl انداختن
felled انداختن
felling انداختن
fells انداختن
deletes انداختن
deleting انداختن
benite به شب انداختن
floriate گل انداختن در
omit انداختن
omits انداختن
omitted انداختن
omitting انداختن
jaculate انداختن
lash vt انداختن
leave out انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
brush finish خط انداختن
hurls انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
deracination بر انداختن
hews انداختن
emplace جا انداختن
let fall انداختن
to skips over انداختن
to pick off تک تک انداختن
pilling تل انداختن
hewn انداختن
launches به اب انداختن
to let fall انداختن
to let drop انداختن
to leave out انداختن
relegates انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to play a searchlight انداختن
to put back پس انداختن
string زه انداختن به
relegate انداختن
launch به اب انداختن
fell انداختن
launched به اب انداختن
lines خط انداختن در
line خط انداختن در
relegating انداختن
relegated انداختن
spilled or spilt انداختن
prostrate از پا انداختن
stagger از پا انداختن
launching به اب انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
to draw lots انداختن
to fire off a postcard انداختن
to hew down انداختن
lay away انداختن
trap درتله انداختن
peril درخطر انداختن
inaugurated براه انداختن
trap در تله انداختن
inaugurates براه انداختن
embroiled به نزاع انداختن
extrudes بیرون انداختن
emasculate از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
trap بدام انداختن
pickles ترشی انداختن
tossing بالا انداختن
tosses بالا انداختن
tossed بالا انداختن
pickle ترشی انداختن
extruded بیرون انداختن
perils درخطر انداختن
extrude بیرون انداختن
inaugurate براه انداختن
toss بالا انداختن
knock-ups از کار انداختن
disfigures از شکل انداختن
knock up از کار انداختن
fool دست انداختن
fooled دست انداختن
fooling دست انداختن
fools دست انداختن
disfigured از شکل انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com