Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English
Persian
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to give somebody a ride
به کسی سواری دادن
Search result with all words
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
Other Matches
driving
سواری
ride
سواری
rides
سواری
riding
سواری
Woman sitting on the man
کیر سواری
saddler
اسب سواری
trooper
اسب سواری
troopers
اسب سواری
motorcar
خودرو سواری
passenger car trailer
تریلرخودروی سواری
hacking jackets
کت اسب سواری
hackney
اسب سواری
saddle horse
اسب سواری
hacking jacket
کت اسب سواری
roadster
اسب سواری
top boot
چکمه سواری
amaxophobia
سواری هراسی
to take a ride
سواری کردن
jockeying
اسب سواری
to take a drive
سواری کردن
manege
اسب سواری
cycling
دوچرخه سواری
surf riding
موج سواری
equitation
هنراسب سواری
jumbles
سواری کردن
horsemanship
اسب سواری
jumbled
سواری کردن
jumble
سواری کردن
surfing
موج سواری
surfriding
موج سواری
roadsters
اسب سواری
surf
موج سواری
autos
ماشین سواری
auto
ماشین سواری
jumbling
سواری کردن
saddle
سواری کردن
passenger car
اتومبیل سواری
skim boarding
موج سواری
saddled
سواری کردن
saddles
سواری کردن
habit
لباس سواری زنانه
equestrian
مربوط به اسب سواری
habits
لباس سواری زنانه
hacking
اسب سواری تفریحی
drive
سواری کردن کوبیدن
drives
رانش سواری دوندگی
nags
اسب کوچک سواری
drives
سواری کردن کوبیدن
manege
اموزشگاه اسب سواری
surfboard
تخته موج سواری
to ride a bicycle
دوچرخه سواری کردن
to go by bicycle
دوچرخه سواری کردن
velodrome
پیست دوچرخه سواری
trooper
اسب سواری نظامی
outride
در سواری پیش افتادن از
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
jodhpur
شلوار چسبان سواری
surfboards
تخته موج سواری
drive
رانش سواری دوندگی
riding habits
جامه سواری زنانه
bicycles
دوچرخه سواری کردن
surfmanship
مهارت در موج سواری
nagged
اسب کوچک سواری
nag
اسب کوچک سواری
to learn to ride
سواری یاد گرفتن
motor road
جاده موتور سواری
bicycle
دوچرخه سواری کردن
bicycle path
مسیر دوچرخه سواری
harness horse
اسب سواری یا بارکش
cavalcade
سواری گردش سواره
sailable
قابل سواری دردریا
riding habit
جامه سواری زنانه
cavalcades
سواری گردش سواره
troopers
اسب سواری نظامی
barged
تخته بزرگ موج سواری
equitation
هنر سواری و مهار اسب
charreada
سواری مکزیکی اسب وحشی
body surf
موج سواری بدون تخته
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
barges
تخته بزرگ موج سواری
malibu
تخته فایبرگلاس موج سواری
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a ride with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
freestyle
موج سواری بامانور ازاد
barge
تخته بزرگ موج سواری
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
eventing
انواع مسابقه اسب سواری
windsurfer
تخته موج سواری با بادبان
windsurfers
تخته موج سواری با بادبان
rodeos
مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
rodeo
مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
windsurfing
موج سواری با تخته و بادبان
wake surfing
موج سواری بدنبال قایق
to stand treat
هزینه مهمانی یا سواری رادادن
stick
تخته موج سواری شلاق
hotdogging board
تخته کوتاه موج سواری
australian pursuit
مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
saddle bronc riding
سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
surf off
دور نهایی مسابقه موج سواری
to bike
دوچرخه سواری کردن
[اصطلاح روزمره]
noses
دماغه جلویی تخته موج سواری
haute ecole
تمرین اسب سواری از روی مانع
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
bodysurfing
موج سواری روی سینه وشکم
junk surf
امواج نامناسب برای موج سواری
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
caroche
نوعی کالسکه یادرشکه درشکه سواری کردن
catch a rail
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
italian pursuit
مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
this ground rides soft
این زمین برای سواری نرم است
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to tilt at the ring
سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
tourist trophy
مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
floater
پاس ارام هوایی تخته بزرگ موج سواری
kermesse
مسابقه دوچرخه سواری 3 تا5 مایل در شهر و خارج
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
madison
مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
blown out
رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
pursuits
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
cheat
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
cheated
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
pursuit
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
bareback riding
سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
cheats
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
serpentine
سواری در طول مانژ با یک رشته پیچ و خمهادر سمت مخالف
gun
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
big gun
سرسخت در کسب امتیاز تخته سنگین و بزرگ موج سواری
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
guns
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilts
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
scooters
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooter
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
miss and out
مسابقه دوچرخه سواری بین 3 نفر یا بیشتر که نفر اخرحذف میشود
banked track
پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری
goofy foot
موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
dude ranch
گله داری واسب سواری وحشم داری
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
horsy
معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
shoot the curl
موج سواری در حفره موج
shoot the tube
موج سواری در حفره موج
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
bell lap
زنگ اخرین دور مسابقه دوچرخه سواری صدای زنگ در اخرین دور دو
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com