English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
screamer اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to watch over توجه کردن
attend توجه کردن
pay attention <idiom> توجه کردن
attending توجه کردن
to llok توجه کردن
tents توجه کردن
tent توجه کردن
perpend توجه کردن
welfare توجه کردن
to take keep توجه کردن
get with it <idiom> توجه کردن
attends توجه کردن
take care of توجه کردن از
mark توجه کردن
marks توجه کردن
figure on توجه کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
to come in to notice جلب توجه کردن
distract منحرف کردن توجه
focus متمرکز کردن توجه
focuses متمرکز کردن توجه
attend توجه یا رسیدگی کردن
distracts منحرف کردن توجه
attending توجه یا رسیدگی کردن
focusses متمرکز کردن توجه
focussed متمرکز کردن توجه
focused متمرکز کردن توجه
focussing متمرکز کردن توجه
to call توجه کسیراجلب کردن
reference توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest <idiom> به علائق خود توجه کردن
catch one's eye <idiom> توجه کسی را جلب کردن
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
to pay attention to something [someone] به چیزی [کسی ] توجه کردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
assists حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
assist حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted حضور بهم رساندن توجه کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisting حضور بهم رساندن توجه کردن
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
adverts توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
ward نگهداری کردن توجه کردن
notes توجه کردن ذکر کردن
noting توجه کردن ذکر کردن
wards نگهداری کردن توجه کردن
note توجه کردن ذکر کردن
to notice توجه کردن [ملاحضه کردن ]
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
auditing یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
audited یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favourite طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
Lt کمتر از
minor کمتر
short کمتر
shorter کمتر
shortest کمتر
lesser کمتر
in a less degree کمتر
less کمتر
less than کمتر از
much less کمتر
infrequently کمتر
minus کمتر
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
sub- در معنای کمتر
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
inside of a week در یک هفته کمتر
minorities بخش کمتر
minority بخش کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
low price قیمت کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
underprice قیمت کمتر از رقیب
underquote کمتر مظنه دادن
under- پایین تراز کمتر از
short-change کمتر پول دادن
ammo minus مهمات کمتر از نصف
short-changed کمتر پول دادن
below par کمتر از بهای اسمی
below par کمتر از ارزش اسمی
short-changes کمتر پول دادن
short-changing کمتر پول دادن
stroking راندن کمتر از فرفیت
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroked راندن کمتر از فرفیت
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
stroke راندن کمتر از فرفیت
under پایین تراز کمتر از
shoat خوک کمتر از یک سال
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
embryos جنین کمتر از هشت هفته
infant بچه کمتر ازهفت سال
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
infants بچه کمتر ازهفت سال
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
weanling کره اسب کمتر از یک سال
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
embryo جنین کمتر از هشت هفته
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undercool خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
low speed communications ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
fasts عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undermanned دارای نفرات کمتر از میزان لازم
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
multipass overlap بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
hoods پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
run اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hood پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
fewer تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
fewest تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
diminished radix complement نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
few تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bravo, pattern شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com