Total search result: 204 (38 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to put somebody in a backwater |
به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی] |
to put somebody on the back burner |
به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی] |
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap |
به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی] |
to shunt somebody aside |
به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی] |
|
|
Other Matches |
|
draw attention |
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن |
lessened |
کمتر کردن تقلیل دادن |
lessening |
کمتر کردن تقلیل دادن |
lessens |
کمتر کردن تقلیل دادن |
lessen |
کمتر کردن تقلیل دادن |
screamer |
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه |
refan |
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر |
referred |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
refer |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
refers |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
to watch over |
توجه کردن |
attend |
توجه کردن |
pay attention <idiom> |
توجه کردن |
attending |
توجه کردن |
to llok |
توجه کردن |
tents |
توجه کردن |
tent |
توجه کردن |
perpend |
توجه کردن |
welfare |
توجه کردن |
to take keep |
توجه کردن |
get with it <idiom> |
توجه کردن |
attends |
توجه کردن |
take care of |
توجه کردن از |
mark |
توجه کردن |
marks |
توجه کردن |
figure on |
توجه کردن |
attends |
توجه یا رسیدگی کردن |
to come in to notice |
جلب توجه کردن |
distract |
منحرف کردن توجه |
focus |
متمرکز کردن توجه |
focuses |
متمرکز کردن توجه |
attend |
توجه یا رسیدگی کردن |
distracts |
منحرف کردن توجه |
attending |
توجه یا رسیدگی کردن |
focusses |
متمرکز کردن توجه |
focussed |
متمرکز کردن توجه |
focused |
متمرکز کردن توجه |
focussing |
متمرکز کردن توجه |
to call |
توجه کسیراجلب کردن |
reference |
توجه کردن یا کار کردن با چیزی |
references |
توجه کردن یا کار کردن با چیزی |
feather one's nest <idiom> |
به علائق خود توجه کردن |
catch one's eye <idiom> |
توجه کسی را جلب کردن |
to take notice |
ملتفت بودن توجه کردن |
to pay attention to something [someone] |
به چیزی [کسی ] توجه کردن |
to turn a d. ear to |
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به |
assists |
حضور بهم رساندن توجه کردن |
to court favour |
توجه و التفات کسی را طلب کردن |
upstages |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
upstaging |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
assist |
حضور بهم رساندن توجه کردن |
assisted |
حضور بهم رساندن توجه کردن |
upstaged |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
assisting |
حضور بهم رساندن توجه کردن |
choke bore |
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد |
attention |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
attentions |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
advert |
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement |
adverts |
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement |
audit |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
audits |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
audited |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
auditing |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
lionize |
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن |
ward |
نگهداری کردن توجه کردن |
notes |
توجه کردن ذکر کردن |
noting |
توجه کردن ذکر کردن |
wards |
نگهداری کردن توجه کردن |
note |
توجه کردن ذکر کردن |
to notice |
توجه کردن [ملاحضه کردن ] |
overlapped |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
overlaps |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
overlap |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |
auditing |
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده . |
audits |
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده . |
to ingratite oneself |
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن |
zero in on <idiom> |
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن) |
audited |
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده . |
audit |
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده . |
weighting |
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها |
favourite |
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب |
favorites |
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب |
questionof interest |
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه |
favourites |
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب |
service |
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت |
serviced |
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت |
conversion |
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر |
conversions |
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر |
skim |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
skims |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
skimmed |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
Lt |
کمتر از |
minor |
کمتر |
short |
کمتر |
shorter |
کمتر |
shortest |
کمتر |
lesser |
کمتر |
in a less degree |
کمتر |
less |
کمتر |
less than |
کمتر از |
much less |
کمتر |
infrequently |
کمتر |
minus |
کمتر |
trojan horse |
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت |
sub- |
در معنای کمتر |
A smaller number . Fewer . |
تعداد کمتر |
inside of a week |
در یک هفته کمتر |
minorities |
بخش کمتر |
minority |
بخش کمتر |
he would not accept less |
دو روز کمتر |
inside of a week |
کمتر از یک هفته |
low price |
قیمت کمتر |
cut back <idiom> |
استفاده کمتر |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
to watch for certain symptoms |
توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ] |
make a diplomatic representation |
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن |
underprice |
قیمت کمتر از رقیب |
underquote |
کمتر مظنه دادن |
under- |
پایین تراز کمتر از |
short-change |
کمتر پول دادن |
ammo minus |
مهمات کمتر از نصف |
short-changed |
کمتر پول دادن |
below par |
کمتر از بهای اسمی |
below par |
کمتر از ارزش اسمی |
short-changes |
کمتر پول دادن |
short-changing |
کمتر پول دادن |
stroking |
راندن کمتر از فرفیت |
strokes |
راندن کمتر از فرفیت |
stroked |
راندن کمتر از فرفیت |
less than container load |
کمتر از فرفیت کانتینر |
stroke |
راندن کمتر از فرفیت |
under |
پایین تراز کمتر از |
shoat |
خوک کمتر از یک سال |
hypotrophy |
رشد کمتر ازمعمول |
le |
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با |
shorthanded |
ادامه با بازیگر کمتر |
underexpose |
کمتر از حد لزوم در معرض |
lessens |
کمتر شدن تخفیف یافتن |
embryos |
جنین کمتر از هشت هفته |
infant |
بچه کمتر ازهفت سال |
lessen |
کمتر شدن تخفیف یافتن |
less developed countries |
کشورهای کمتر توسعه یافته |
infants |
بچه کمتر ازهفت سال |
he is well preserved |
کمتر نشان پیری در او پیداست |
lessening |
کمتر شدن تخفیف یافتن |
lessened |
کمتر شدن تخفیف یافتن |
weanling |
کره اسب کمتر از یک سال |
reduced charge |
خرج کمتر یا پایین تر توپ |
embryo |
جنین کمتر از هشت هفته |
fast |
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است |
undervaluation |
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی |
Is there a road with little traffic? |
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟ |
undercool |
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن |
undervalue |
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن |
underlet |
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن |
undervalues |
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن |
fastest |
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است |
fasted |
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است |
low speed communications |
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه |
eagles |
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش |
factorial |
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد |
eagle |
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش |
Is there a road with little traffic? |
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟ |
undersexed |
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی |
nursery school |
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال |
fasts |
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است |
nursery schools |
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال |
undermanned |
دارای نفرات کمتر از میزان لازم |
undervaluing |
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن |
ultralight aircraft |
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم |
multipass overlap |
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند |
bench jockey |
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند |
anticlimaxes |
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود |
round |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر |
underrated |
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن |
roundest |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر |
bench warmer |
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند |
larceny petty |
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت |
dry year |
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است |
underrates |
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن |
underrating |
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن |
underrate |
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن |
anticlimax |
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود |
hoods |
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند |
run |
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا |
hood |
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند |
infant |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
roundest |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر |
infants |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. |
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند. |
round |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر |
runs |
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا |
small claim |
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است |
hypoventilation |
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود |
fewer |
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند |
man down |
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر |
fewest |
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند |
diminished radix complement |
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد |
few |
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند |
bravo, pattern |
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد |