Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
current budget
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
Other Matches
mud bath
گل مالی تن برای درمان
bailout
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
functional finance
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
revenues
درامدهای بودجهای
budget constaint
محدودیت بودجهای
budget estimates
براوردهای بودجهای
budgetary policy
سیاست بودجهای
budgetary control
نظارت بودجهای
budgetary control
کنترل بودجهای
budget forecasting model
مدل پیشگویی بودجهای
nonmonetarists
ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
codification
تدوین
formulation
تدوین
codifying
تدوین کردن
codify
تدوین کردن
codification
تدوین قوانین
codifies
تدوین کردن
testament
تدوین وصیت نامه
testaments
تدوین وصیت نامه
legislation
تدوین وتصویب قانون
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
discipline and adjustment board
هیئت تدوین مقررات انضباطی
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
codify
رمزی کردن تدوین کردن
codifies
رمزی کردن تدوین کردن
codifying
رمزی کردن تدوین کردن
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
fiscal
مالی
monetary
مالی
pecuniary
مالی
accounting classification
کد مالی
financial
مالی
finances
مالی
financed
مالی
finance
مالی
financing
مالی
anointment
پماد مالی
fiscal years
دوره مالی
unction
روغن مالی
waxing
موم مالی
spiel
شیره مالی
subsidy
کمک مالی
slobbery
لجن مالی
financially
از نظر مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
fiscal year
دوره مالی
financier
متخصص مالی
roughcast
گل مالی شده
padding
لگد مالی
fund
اعتبار مالی
funded
اعتبار مالی
financial years
سال مالی
fiscal year
سال مالی
fiscal years
سال مالی
non pecuniary
غیر مالی
chamberlain
نافر مالی
chamberlains
نافر مالی
financial market
بازار مالی
mart
بازار مالی
inunction
روغن مالی
financiers
متخصص مالی
capital commitment
تعهدات مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
illinition
روغن مالی
judgment debt
محکوم به مالی
in low water
در تنگی مالی
fiscal
سال مالی
financial year
سال مالی
sustentation
استعانت مالی
rough usage
دست مالی
fiscal control
نظارت مالی
fiscal control
کنترل مالی
subsidization
کمک مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial crisis
بحران مالی
fiscal policy
سیاست مالی
financial circles
محافل مالی
credit
اعتبار مالی
credited
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
financial centers
مراکز مالی
self support
استقلال مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial status
وضع مالی
subvention
کمک مالی
financial policy
سیاست مالی
financial position
وضعیت مالی
financial plan
برنامه مالی
financial relations
روابط مالی
financial period
دوره مالی
financial management
مدیریت مالی
financial inventory
ذخایر مالی
financial secretary
مشاور مالی
sustention
استعانت مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial e.
متخصص مالی
financial data
اطلاعات مالی
finance officer
افسر مالی
financial budget
بودجه مالی
embrocation
روغن مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial ability
تمکن مالی
finance markets
بازارهای مالی
finance house
موسسه مالی
subsidies
کمکهای مالی
sparge
گل مالی کردن
felting
نمد مالی
embrocations
روغن مالی
financial assets
موجودی مالی
financial bill
لایحه مالی
financial affairs
امور مالی
taction
دست مالی
Mali
کشور مالی
snow job
ماست مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
financial investment
سرمایه گذاری مالی
spiel
شیره مالی کردن
anointment
روغن مالی تدهین
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
current income
درامد یک سال مالی
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
scrabbled
دست مالی کردن
felt
نمد مالی کردن
roughest
دست مالی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
rough
دست مالی کردن
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
financial mission
هئیت مامورین مالی
scrabble
دست مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
scrabbling
دست مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
corporate treasurer
مدیر امور مالی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
finances
قسمت مالی یا دارایی
financed
قسمت مالی یا دارایی
financial accounts
حساب های مالی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
inuct
روغن مالی کردن
finance company
شرکت تامین مالی
financing
قسمت مالی یا دارایی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
anoint
روغن مالی کردن
anointing
روغن مالی کردن
finance
قسمت مالی یا دارایی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
means test
سنجش استطاعت مالی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
aid package
بسته کمک مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
functional finance
سیاست مالی اصولی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
tallow
پیه مالی کردن
means tests
سنجش استطاعت مالی
embrocate
روغن مالی کردن
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
waxer
کسیکه موم مالی میکند
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
groped
دست مالی کورمالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com