English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
super abound بوفور یافت شدن بیش از حد بودن
Other Matches
in abundance بوفور
detection یافت
there is یافت میشود
resumption باز یافت
opportunity دست یافت فراغت
opportunities دست یافت فراغت
theine تئین که درچای یافت میشود
on the morrow of the war چون جنگ پایان یافت
errors slipped in اشتباهاتی دران راه یافت
thein تئین که درچای یافت میشود
andromeda از دست غولی نجات یافت وزن او شد
it occurs in nature as a gas در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
jadeite یشم اعلی که در برمه یافت میشود
finding انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
findings انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
bois jourdian نوعی سنگ مرمر که بیشتر درفرانسه یافت میشود
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
assembler پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
faxing غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxes غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
fax غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxed غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
harmotome سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
riboflavin ریبو فلاوین ویتامین B به فرمول 6O4N2H71C که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت میشود
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
nucleole جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
geometric design طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
look for منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
governs نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest لایق بودن مناسب بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
reside ساکن بودن مقیم بودن
room-sized rug فرش های ایرانی [فرش های درباری] [بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
to kick the beam کم بودن
wobbled لق بودن
stinks بد بودن
wobbles لق بودن
to be proper for به جا بودن
to find oneself بودن
wobbling لق بودن
be sufficient بس بودن
consecutiveness پی در پی بودن
to be بودن
sufficing بس بودن
concentricity بودن
judders لق بودن
judder لق بودن
lackvt کم بودن
juddering لق بودن
justness حق بودن
suffices بس بودن
to hold water ضد آب بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
to think ill of any one بودن
dubiosity در شک بودن
suffice بس بودن
sufficed بس بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
ween بودن
juddered لق بودن
stink بد بودن
teem پر بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
be enough بس بودن
incompactness ول بودن
to be in two minds دو دل بودن
exists بودن
existed بودن
intend بر ان بودن
intending بر ان بودن
teems پر بودن
exist بودن
intends بر ان بودن
last [be enough] بس بودن
teemed پر بودن
to bargain for بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
teeming پر بودن
be adequate بس بودن
to chop and change دو دل بودن
suffice بس بودن
wobble لق بودن
reach بس بودن
imaginativeness تصوری بودن
irrationalism نامعقول بودن
joviality شوخ بودن
imaginativeness خیالی بودن
grovel پست بودن
greed حریص بودن
envisioning رویایی بودن
imitativeness بدلی بودن
envisions رویایی بودن
imbark باکشتی بودن
greasiness روغنی بودن
habitualness عادی بودن
hang together متفق بودن
heartiness قلبی بودن
heirship وارث بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com