English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English Persian
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
Other Matches
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
adjournment احاله بوقت دیگر
adjournments احاله بوقت دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended خاتمه دادن خاتمه یافتن
end خاتمه دادن خاتمه یافتن
adjourn موکول بروز دیگر شدن
adjourning موکول بروز دیگر شدن
adjourns موکول بروز دیگر شدن
adjourned موکول بروز دیگر شدن
end خاتمه یافتن
terminates خاتمه یافتن
rises خاتمه یافتن
ends خاتمه یافتن
terminate خاتمه یافتن
terminated خاتمه یافتن
ended خاتمه یافتن
rise خاتمه یافتن
wrap up خاتمه یافتن
to come to an end خاتمه یافتن تمام شدن
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
relegates موکول کردن
relegate موکول کردن
relegated موکول کردن
relegating موکول کردن
postponements موکول ببعد کردن
deep freeze به بعد موکول کردن
shelved ببعد موکول کردن
shelve ببعد موکول کردن
deep freezes به بعد موکول کردن
contango به بعد موکول کردن
postponement موکول ببعد کردن
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
postponing بتعویق انداختن موکول کردن
postpones بتعویق انداختن موکول کردن
postponed بتعویق انداختن موکول کردن
postpone بتعویق انداختن موکول کردن
put off ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
timely بوقت بگاه
in due time بوقت خود
bedwards نزدیک بوقت خواب
bedward نزدیک بوقت خواب
asynchronous 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
ends تمام کردن خاتمه دادن
ended تمام کردن خاتمه دادن
end تمام کردن خاتمه دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
even tual موکول
subjected موکول به
dependence موکول
subjecting موکول به
subjects موکول به
dependance موکول
subject موکول به
contingent موکول
contingents موکول
dependent موکول
conditional موکول مقید
dependent عایله موکول به
pend موکول بودن
contingents موکول یا موقوف به
contingent موکول یا موقوف به
What soberness conceals drunkenness reveals. <proverb> آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
subject to your approval موکول به تصویب شما
eventual موکول بانجام شرطی
meet : برخورد کردن یافتن
meets : برخورد کردن یافتن
strengthen تقویت یافتن تحکیم کردن
exchanged عوض کردن تسعیر یافتن
migrate سیر کردن انتقال یافتن
transfuse رسوخ یافتن در تزریق کردن در
gain کسب کردن باز یافتن
gained کسب کردن باز یافتن
gains کسب کردن باز یافتن
mends رفو کردن بهبودی یافتن
mend رفو کردن بهبودی یافتن
strengthened تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthens تقویت یافتن تحکیم کردن
improve بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improves بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges عوض کردن تسعیر یافتن
exchanging عوض کردن تسعیر یافتن
improving بهبودی یافتن پیشرفت کردن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
exchange عوض کردن تسعیر یافتن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
mended رفو کردن بهبودی یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extends توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
extend توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck سعی کردن برای تفوق یافتن
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
flows لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
malfunctions تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
remove جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
removes جابجا کردن به محل دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
endings خاتمه
end خاتمه
termination خاتمه
ending خاتمه
end all خاتمه
sequels خاتمه
sequel خاتمه
withdrawal خاتمه
lay-off خاتمه
dismissal خاتمه
abrogation خاتمه
expiry خاتمه
ends خاتمه
prorogation خاتمه
letter of dismissal خاتمه
notice of cancellation خاتمه
closures خاتمه
quitting خاتمه
quit خاتمه
closure خاتمه
notice to quit خاتمه
notice of termination خاتمه
notice of determination خاتمه
last a خاتمه
ended خاتمه
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfers کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
aborting خاتمه غیرعادی
aborts خاتمه غیرعادی
ending خاتمه پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com