Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English
Persian
secundine naturam
بومی وار خودبخود
Other Matches
autotomous
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autonomic
خودبخود
automatically
خودبخود
spontaneously
خودبخود
automatism
حرکت خودبخود
spontaneous generation
پیدایش خودبخود
autotomy
تقسیم خودبخود
autotomize
انفصال خودبخود پیداکردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
instinctive
خودبخود غیر ارادی
autotroph
قابل تغذیه خودبخود
self reacting
خودبخود واکنش کننده
autogenesis
تولید مثل خودبخود
self-starters
خودبخود شروع شونده
self-starter
خودبخود شروع شونده
instinctively
بطور غیرارادی خودبخود
self lubricating
خودبخود روغن کاری شونده
autogenic
تولید شده بطور خودبخود
autogenous
تولید شده بطور خودبخود
thermotaxis
تنظیم خودبخود حرارت در بدن دماواکنش
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
domestic
بومی
autochthon
بومی
autochthonous
بومی
home born
بومی
indigene
بومی
sympatry
هم بومی
indigenous
بومی
citizens
بومی
vernaculars
بومی
native
بومی
natives
بومی
Aborigine
بومی
aboriginals
بومی
citizen
بومی
aboriginal
بومی
endemic
بومی
vernacular
بومی
landsman
بومی هم میهن
native language
زبان بومی
indigenousness
بومی بودن
nativism
بومی پرستی
plants indigenous to that soil
بومی ان خاک
vernaculars
زبان بومی
vernacular
زبان بومی
domestic
رام بومی
indigenous industries
صنایع بومی
naturalizing
بومی شدن
blackfellow
بومی استرالیا
naturalize
بومی شدن
Aborigine
گیاه بومی
naturalizes
بومی شدن
autecology
تک شناسی بومی
naturalises
بومی شدن
home made
ساخت بومی
illyrian
بومی ایلیریا
naturalising
بومی شدن
Gaelic
زبان بومی اسکاتلندی
come from
<idiom>
بومی جایی بودن
to water
[horses, cattle, etc.]
آب دادن
[به جانوران بومی]
indigenously
بطور بومی یا ذاتی
sabra
اسرائیلی بومی فلسطین
endemic wildlife
حیات وحش بومی
romaic
زبان بومی یونان امروز
ancillary
مستخدم بومی مربوط به کلفت
green mountain boy
مرد بومی یا ساکن ورمونت
vernacularism
کلمه یا اصطلاح بومی ومحلی
Coptic Church
کلیسای بومی مصر و اتیوپی
galicean
بومی یا زبان گالیس ولایتی از اسپانیا
aardwolf
کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
covered
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
walkabouts
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
Aborigines
سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
arrdwolf
[حیوانی شبیه کفتار بومی جنوب و شرق آفریقا]
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
endemic
بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
Italian Villa style
[سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com