Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 41 (4 milliseconds)
English	Persian
i smell something burning	بوی چیز سوخته میشنوم
Other Matches
i hear him complain	میشنوم که شکایت می کنند
burned	سوخته
charred	سوخته
adust	سوخته
scorched	سوخته
slag	فلزنیم سوخته
parched with thirst	تشنه سوخته
empyreuma	بوی سوخته
weatherbeaten	آفتاب سوخته
hard bake	بادام سوخته
sugared almond	یابادام سوخته
praline	اجیل سوخته
burnt almond	بادام سوخته
burned lime	اهک سوخته
caramel	قند سوخته
caramels	قند سوخته
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
praline	بادام سوخته
I can smell something burning.	بوی سوخته می آید
burned rug	قالی سوخته شده
to smell something burning	بوی سوخته شنیدن
to taste burnt	مزه سوخته دادن
The light bulb has burned out.	لامپ سوخته است
To be rebuffed .	دماغ سوخته شدن
Sienna <adj.> <noun>	رنگ قهوه ای سوخته
dander	سوخته وخاکستر شده
sunburn	افتاب سوخته کردن
empyreumatical	دارای بوی سوخته
empyreumatical	مربوط ببوی سوخته
coke	زغال سنگ سوخته
cokes	زغال سنگ سوخته
ivory black	گرد سوخته استخوان
burnt sacrifice	قربانی سوخته یا سوختنی
parch	تفتیدن افتاب سوخته کردن
parches	تفتیدن افتاب سوخته کردن
He was snubbed . He drew blank.	دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
yorked	توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
caramelize	بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
slivers	دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com