English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
Other Matches
would you do that for me? ایااین کاررا برای من خواهیدکرد
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
villainous فاسد
irregular فاسد
perverse فاسد
depraved فاسد
peat زن فاسد
abandoned فاسد
roue فاسد
reprobatory فاسد
defective فاسد
sinister فاسد
immoral فاسد
putrid فاسد
gamey فاسد
gamy فاسد
peccant فاسد
rammish فاسد
rantipole فاسد
reechy فاسد
dissolute فاسد
spoilt فاسد
vicious فاسد
reprobate فاسد
reprobates فاسد
rotten فاسد
corrupt فاسد
sedition فاسد
corrupts فاسد
corrupted فاسد
untoward فاسد
corrupting فاسد
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
cankery فاسد کننده
decomposable فاسد شدنی
harlot فاسد الاخلاق
vile فاسد بداخلاق
deprave فاسد کردن
perishable فاسد شدنی
foxed فاسد شده
incorruptible فاسد نشدنی
imperishable فاسد نشدنی
harlots فاسد الاخلاق
to be off [British E] فاسد شدن
depraver فاسد کننده
putrefactive فاسد کننده
rankly بطور فاسد
spoiler فاسد سازنده
to go to the bad فاسد شدن
vendable پولکی فاسد
vendible پولکی فاسد
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
love alce ادم فاسد
to be spoiled فاسد کردن
fox wood چوب فاسد
to be spoiled فاسد شدن
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
to be off [British E] فاسد کردن
invalid sale بیع فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
corrosive فاسد کننده
vitiate فاسد شدن
vitiating فاسد شدن
ruin فاسد کردن
corrupts فاسد کردن
invalids نامعتبر فاسد
invalid نامعتبر فاسد
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
ruining فاسد کردن
vitiating فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiated فاسد کردن
spoils فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
spoiling فاسد کردن
vitiates فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
vitiate فاسد کردن
spoil فاسد کردن
viciously بطور فاسد
ruins فاسد کردن
eroding فاسد شدن
highest اندکی فاسد
raking بد اخلاق فاسد
highs اندکی فاسد
corrupt فاسد کردن
rakes بد اخلاق فاسد
corrupted فاسد کردن
erodes فاسد شدن
eroded فاسد شدن
heretic فاسد العقیده
rake بد اخلاق فاسد
erode فاسد شدن
corrupting فاسد کردن
heretics فاسد العقیده
disintegrating فاسد شدن
disintegrates فاسد شدن
disintegrate فاسد شدن
high اندکی فاسد
inquinate فاسد یا پلید کردن
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
putridly بطور گندیده یا فاسد
scurvied دارای خون فاسد
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شونده
consumable stores مواد فاسد شدنی
putrefies پوسیدن فاسد شدن
putrefy پوسیدن فاسد شدن
putrefying پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
rancid باد خورده فاسد
malady فاسد شدگی بیماری
maladies فاسد شدگی بیماری
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
decayed فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
decays فاسد شدن تنزل کردن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
decay فاسد شدن تنزل کردن
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
decaying فاسد شدن تنزل کردن
crumblings فاسد شده زوال یافته
ruins از بین رفتن فاسد شدن
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
tainting ملوث کردن فاسد کردن
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
taints ملوث کردن فاسد کردن
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
taint ملوث کردن فاسد کردن
worm eaten سوراخ شده فاسد شده
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off اب شدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com