Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
bide
بکاری ادامه دادن
Other Matches
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
continues
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
take up
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
run on
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
further
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
extends
ادامه دادن
reopened
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
go on
<idiom>
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
to set on
با زور ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
continuation
عمل ادامه دادن
dwell at
اتش را ادامه دادن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
dashes
مسیری را ادامه دادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
run
دوام یافتن ادامه دادن
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
wickedness
نا بکاری
To get on with a job.
بکاری پرداختن
to offer at any thing
دست بکاری زدن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
to put ones hand to anything
دست بکاری زدن
to put ones hand to anything
بکاری مبادرت کردن
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
to turn to
دست بکاری گرفتن
enterprises
مبادرت بکاری کردن
to youse to a
تحریک بکاری کردن
dday
روز شروع بکاری
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
to start doing something
دست بکاری زدن
fall to
بکاری مبادرت کردن
enterprise
مبادرت بکاری کردن
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
jumping off place
شروع بکاری نقطه عزیمت
swear in
بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
coddles
بادقت زیاد بکاری دست زدن
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
coddled
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling
بادقت زیاد بکاری دست زدن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
to set about
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
going on
ادامه
continuation
ادامه
continuance
ادامه
resumption
ادامه
continuation line
خط ادامه
for a continuance
برای ادامه
continuant
ادامه دهنده
continuable
قابل ادامه
to run on
ادامه داشتن
continuation card
کارت ادامه
discontinuation
عدم ادامه
discontinuance
عدم ادامه
discontinuing
ادامه ندادن
discontinues
ادامه ندادن
discontinued
ادامه ندادن
continuative
ادامه دهنده
discontinue
ادامه ندادن
continue statement
حکم ادامه
duration
مدت ادامه
over run
ادامه به کاردادن
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
contd
مخفف ادامه یافته
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
time in
ادامه بازی پس از توقف
detainer
حکم ادامه توقیف
viability
امکان ادامه حیات
go head
ادامه بدهید بفرماید
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
continuator
ادامه دهنده مستمر
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
go on
سخن خود را ادامه دهید
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
redundancies
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
redundancy
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
ionosphere
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
tenant by sufference
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
robustness
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
recovery
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
recoveries
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com