Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
To get on with a job.
بکاری پرداختن
Other Matches
wickedness
نا بکاری
enterprise
مبادرت بکاری کردن
enterprises
مبادرت بکاری کردن
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
to offer at any thing
دست بکاری زدن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
to put ones hand to anything
بکاری مبادرت کردن
to put ones hand to anything
دست بکاری زدن
bide
بکاری ادامه دادن
dday
روز شروع بکاری
to turn to
دست بکاری گرفتن
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
to youse to a
تحریک بکاری کردن
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
to start doing something
دست بکاری زدن
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
fall to
بکاری مبادرت کردن
jumping off place
شروع بکاری نقطه عزیمت
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
swear in
بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
coddling
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddles
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddled
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle
بادقت زیاد بکاری دست زدن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
shell out
پرداختن
disbursing
پرداختن
take to
پرداختن
imburse
پرداختن
aby
پرداختن
abye
پرداختن
cough up
پرداختن
to fork over
پرداختن
practice
پرداختن
defrays
پرداختن
defraying
پرداختن
defrayed
پرداختن
to brush up
پرداختن
disburses
پرداختن
disbursed
پرداختن
pay
پرداختن
defray
پرداختن
foot the bill
<idiom>
پرداختن
fork out
<idiom>
پرداختن
kick over
<idiom>
پرداختن
pony up
<idiom>
پرداختن
meets
پرداختن
meet
پرداختن
paying
پرداختن
disburse
پرداختن
practising
پرداختن
practises
پرداختن
practise
پرداختن
practicing
پرداختن
pays
پرداختن
to pay on account
[American English]
یک قسط را پرداختن
activate
بفعالیت پرداختن
to make a part
[ial]
payment
یک قسط را پرداختن
to pay in a
پیشکشی پرداختن
foot
پرداختن مخارج
To pay money. To make a payment.
پول پرداختن
turn to
بکار پرداختن
prepay
قبلا پرداختن
nails
به موقع پرداختن
activated
به فعالیت پرداختن
activates
به فعالیت پرداختن
activating
به فعالیت پرداختن
put
بفعالیت پرداختن
puts
بفعالیت پرداختن
indemnity
غرامت پرداختن
indemnities
غرامت پرداختن
nailed
به موقع پرداختن
nail
به موقع پرداختن
recompense
غرامت پرداختن
activate
به فعالیت پرداختن
recompensed
غرامت پرداختن
pipe up
به سخن پرداختن
pay at tenor
در سررسید پرداختن
indemnify
غرامت پرداختن
get down to work
بکار پرداختن
putting
بفعالیت پرداختن
recompenses
غرامت پرداختن
recompensing
غرامت پرداختن
to pore
[over; on]
به مطالعه دقیق پرداختن
loose
سبکبار کردن پرداختن
loosest
سبکبار کردن پرداختن
pay off something
چیزی را قسطی پرداختن
looser
سبکبار کردن پرداختن
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
to pay up
تمام و کمال پرداختن
to pay off
تمام و کمال پرداختن
pony
پرداختن خلاصه اخبار
ponies
پرداختن خلاصه اخبار
poney
پرداختن خلاصه اخبار
pores
بمطالعه دقیق پرداختن
pore
بمطالعه دقیق پرداختن
acquitting
پرداختن و تصفیه کردن
pay up
تمام وکمال پرداختن
acquits
پرداختن و تصفیه کردن
proceed
اقدام کردن پرداختن به
acquit
پرداختن و تصفیه کردن
proceeded
اقدام کردن پرداختن به
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
to get down to business
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
liquidated damages
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to compound
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to set about
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com