Total search result: 65 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
tell him to go |
بگویید برود |
|
|
Other Matches |
|
i advised him to go there |
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود |
it pleased him to go |
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود |
provided he goes at once |
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود |
speak a word |
سخنی بگویید |
speak a word |
چیزی بگویید حرفی بزنید |
do tell me |
خواهش دارم بمن بگویید |
can you pronounce him safe |
بگویید که اواز خطر محفوظ است |
Can you tell me where ... is? |
آیا ممکن است به من بگویید ... کجاست؟ |
Will you tell me when to get off? |
ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟ |
print |
برود |
prints |
برود |
printed |
برود |
let him go |
برود |
it is necessary for him to go |
باید برود |
he was made to go |
او را وادارکردند برود |
he refused to go |
نخواست برود |
he is not willing to go |
نیست برود |
let him go |
بگذارید برود |
he insists on going |
اصراردارد که برود |
in order that he may go |
برای اینکه برود |
it is necessary for him to go |
لازم است برود |
none but the old shold go |
کسی مگربزرگان برود |
i made him go |
او را وادار کردم برود |
he was signalled to go |
باو اشاره شد که برود |
he was motioned to go |
باو اشاره شد که برود |
show someone the door <idiom> |
خواستن از کسی که برود |
he did not d. to go |
جرات نکرد که برود |
he durst not go |
جرات نکرد که برود |
he is indisposed to go |
مایل نیست برود |
he needs must go |
ناچار باید برود |
he refused to go |
حاضر نشد برود |
out of sigt out of mind |
از دل برود هر انکه از دیده برفت |
sticker [guest] |
مهمانی که نمی خواهد برود |
overland mail |
پستی که از راه خشکی برود |
Seldom seen soon forgotten . <proverb> |
از دل برود هر آنچه از دیده برفت . |
out of sight out of mind |
از دل برود هر انچه از دیده برفت |
Long absent, soon forgotten. <proverb> |
از دل برود هر آنکه از دیده برفت. |
it is necessary for him to go |
براو واجب است که برود |
dare he go? |
ایا جرات دارد برود |
liberty man |
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود |
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> |
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود . |
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? |
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود |
humpty dumpty |
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود |
Those who lose must step out. |
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود |
I am counting(relying) on you, dont let me down. |
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود |
deflections |
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود |
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . |
او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود. |
deflection |
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود |
jump instruction |
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود |
You cannot make a crab walk straight . <proverb> |
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود . |
actions |
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود |
action |
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود |
thresholds |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
threshold |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
threshholds |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
ball back |
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود |
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. |
او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد. |
to ask somebody out |
از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی] |
joint |
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود |
pulls |
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب |
pull |
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب |
pubs |
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار |
pub |
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار |
tractor feed |
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود |