English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
Other Matches
anticlimax بیان قهقرایی
anticlimaxes بیان قهقرایی
anticlimactic مربوط به بیان قهقرایی
aback قهقرایی
retrogressive قهقرایی
pernicious trend روند قهقرایی
throwback سیر قهقرایی
throwbacks سیر قهقرایی
reflux سیر قهقرایی فروکشی
backward notion حرکت قهقرایی یا وارونه
retrogression پس روی حرکت قهقرایی
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
abstract نمودن
abstracts نمودن
dont نمودن
animalize نمودن
animadvert نمودن
shows نمودن
showed نمودن
seem نمودن
seemed نمودن
dost نمودن
seems نمودن
showŠetc نمودن
abstracting نمودن
to gain any ones ear نمودن
show نمودن
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
abate رفع نمودن
standardizes استاندارد نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
abated رفع نمودن
installs منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
install منصوب نمودن
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
waive اغماض نمودن
friends یاری نمودن
abating رفع نمودن
abates رفع نمودن
affix اضافه نمودن
double مضاعف نمودن
standardizing استاندارد نمودن
mirroring معکوس نمودن
catered فراهم نمودن
catering فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
curtails مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
acquits نمودن برائت
curtail مختصر نمودن
impeaching احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeached احضار نمودن
impeach احضار نمودن
cater فراهم نمودن
dissociating تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
imprison حبس نمودن
accommodates تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
accommodate تطبیق نمودن
sends ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
send ارسال نمودن
imprisoning حبس نمودن
imprisons حبس نمودن
acquitting نمودن برائت
acquit نمودن برائت
dissociate تفکیک نمودن
friend یاری نمودن
plotted رسم نمودن
adjust تسویه نمودن
adjust تصفیه نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
instal منصوب نمودن
sorting مرتب نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
sums خلاصه نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
indorsation تصویب نمودن
plots رسم نمودن
stock piling ذخیره نمودن
fill up خاکریزی نمودن
sum خلاصه نمودن
standardize استاندارد نمودن
account محاسبه نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
numeralization عددی نمودن
plot رسم نمودن
doubled مضاعف نمودن
dusk تاریک نمودن
standardising استاندارد نمودن
waives اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
sketches رسم نمودن
sketched رسم نمودن
sketch رسم نمودن
doubled up مضاعف نمودن
standardises استاندارد نمودن
authorise مجاز نمودن
standardised استاندارد نمودن
anneal بادوام نمودن
arraign احضار نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
bashes دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
decipher کشف رمز نمودن
bashing دست پاچه نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
pontify خودرا مقدس نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
commits متعهدبانجام امری نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
bash دست پاچه نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
rebuild تجدید بنا نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
cornering the market قبضه نمودن بازار
indexed اندکس فهرست نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
index اندکس فهرست نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
sign a waiver قبول اغماض نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
receipt اعلام وصول نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
annihilate از بین بردن خنثی نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
accentuate اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuating اهمیت دادن برجسته نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
annihilated از بین بردن خنثی نمودن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
brassage هزینه مشکوک نمودن شمش
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
depone عزل نمودن گواهی دادن
supplying تامین موجودی عرضه نمودن
supply تامین موجودی عرضه نمودن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
condition شرط نمودن شایسته کردن
japanize بسبک ژاپونی تزئین نمودن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
supplied تامین موجودی عرضه نمودن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
depose عزل نمودن خلع کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
annihilating از بین بردن خنثی نمودن
annihilates از بین بردن خنثی نمودن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com