Dictiornary-Farsi | بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.


Other Matches

this day six months	شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
DX	پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
wagners law	براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
quotations	بیان
explanation	بیان
quotation	بیان
experssion	بیان
declaration	بیان
expression	بیان
expressions	بیان
declarations	بیان
averment	بیان
statement	بیان
word choice	بیان
verbiage [American English]	بیان
statements	بیان
wording	بیان
expositions	بیان
dite	بیان
interpretation	بیان
interpretations	بیان
explanations	بیان
dit	بیان
exposition	بیان
diction	بیان
locutions	بیان
wording	بیان
say-so	حق بیان
locution	بیان
say so	بیان
say so	حق بیان
pronunciations	بیان
choice of words	بیان
say-so	بیان
pronunciation	بیان
explication	بیان
diction	بیان
rhetorically	بیان
recitation	بیان
recitations	بیان
set forth	بیان کردن
expressed	بیان یا شرح
account	بیان علت
dictograph	بیان نگار
presentment	بیان حضور
express	بیان یا شرح
expresses	بیان یا شرح
declaratory	متضمن بیان
verbalization	بیان شفاهی
verbalization	بیان کلامی
apposition	عطف بیان
sweet root	شیرین بیان
stater	بیان کننده
set out	بیان کردن
expressing	بیان یا شرح
licorice	شیرین بیان
to set forth	بیان کردن
enunciative	بیان کننده
expessible	قابل بیان
voice	بیان کردن
utter	بیان کردن
expressible	به بیان درامدنی
expounder	بیان کننده
said	بیان شده
paradoxes	بیان مغایر
paradox	بیان مغایر
inexpressibility	بیان ناپذیری
shibboleth	بیان رایج
shibboleths	بیان رایج
freedom of experssion	ازادی بیان
liquorice	شیرین بیان
fair spoken	خوش بیان
intonations	بیان با الحان
intonation	بیان با الحان
diction	طرز بیان
numbers	بیان کیفیت
formulation	بیان ریاضی
eloquence	علم بیان
number	بیان کیفیت
mouth	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
mouths	مدخل بیان
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
frame	بیان کردن
remarks	افهار بیان
tell	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
tells	بیان کردن
imparts	بیان کردن
imparting	بیان کردن
imparted	بیان کردن
impart	بیان کردن
anticlimaxes	بیان قهقرایی
anticlimax	بیان قهقرایی
remark	افهار بیان
remarked	افهار بیان
remarking	افهار بیان
fluidity	روانی بیان
statements	بیان وضعیت
says	بیان کردن
say	بیان کردن
restatement	بیان مجدد
self-expression	بیان حال
restatements	بیان مجدد
lip	سخن بیان
appositive	عطف بیان
statement	بیان وضعیت
simply stated	به بیان کوتاه
fluidity	سلاست بیان
academic freedom	آزادی عمل و بیان
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
run on	بتفصیل بیان کردن
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
rhetor	اموزگار معانی بیان
enigma	رمز بیان مبهم
quantifying	چندی بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
quantifies	چندی بیان کردن
quantified	چندی بیان کردن
bubbled	بیان کردن حباب
sound off	ازادانه بیان کردن
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
bubbles	بیان کردن حباب
bubbling	بیان کردن حباب
k	نشانه بیان یک هزار
misstate	درست بیان نردن
restates	مجددا بیان کردن
circumlocution	بیان غیر مستقیم
restated	مجددا بیان کردن
restate	مجددا بیان کردن
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
detailing	یات را بیان کردن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
rhetorician	اموزگار معانی بیان
restating	مجددا بیان کردن
bubble	بیان کردن حباب
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
last word	بیان یا رفتار قاطع
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
enigmas	رمز بیان مبهم
enunciator	بیان کننده اداکننده
inenarrable	غیر قابل بیان
riddle	تفسیریا بیان کردن
causal	بیان کننده علت
detail	یات را بیان کردن
euphuism	بیان مطنطن لفافی
express	بیان کردن اداکردن
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
word	بالغات بیان کردن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
riddles	تفسیریا بیان کردن
worded	بالغات بیان کردن
word picture	بیان یا شرح روشن
polarities	بیان جهت جریان یک شی
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
polarity	بیان جهت جریان یک شی
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
expressed	بیان کردن اداکردن
expresses	بیان کردن اداکردن
expressing	بیان کردن اداکردن
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
attribute	متغیر بیان کننده شکل
attributes	متغیر بیان کننده شکل
quantitatively	بیان شده بر حسب صفات
disclosures	عمل بیان در باره چیزی
expressible	قابل افهار بیان کردنی
attributing	متغیر بیان کننده شکل
rephrasing	به طرز دیگری بیان کردن
enouce	بیان کردن بصراحت گفتن
apodictic	شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodeictic	شامل یا مستلزم بیان حقیقت
quantitative	بیان شده بر حسب صفات
represent	بیان کردن نشان دادن
represented	بیان کردن نشان دادن
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
languages	بصورت لسانی بیان کردن
represents	بیان کردن نشان دادن
language	بصورت لسانی بیان کردن
distinguish	بیان اختلاف بین دو موضوع
distinguishes	بیان اختلاف بین دو موضوع
antiphrasis	بیان مطلبی به معنی مخالف ان
describe	بیان مشخصات کسی یا چیزی
described	بیان مشخصات کسی یا چیزی
algorithmic	بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
to put it in a nutshell	در چند کلمه بیان شود
describes	بیان مشخصات کسی یا چیزی