Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 250 (20 milliseconds)
English
Persian
causal
بیان کننده علت
Search result with all words
digit
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
vertical
سیگنال بیان کننده انتهای آخرین شیاردر انتهای صفحه نمایش
char
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
column
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interfaces
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
enter
کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
entered
کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
enters
کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
integrity
حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
parameter
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameters
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
audio
تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
attribute
متغیر بیان کننده شکل
attributes
متغیر بیان کننده شکل
attributing
متغیر بیان کننده شکل
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
adaptive channel allocation
استاندارد CCITT که بیان کننده یک روش برای تبدیل سیگنال صوتی یا آنالوگ به سیگنال فشرده دیجیتال است
alphanumeric
دادهای که بیان کننده حروف الفبا و اعداد عربی است
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
B:
بیان کننده دیسک درایو جانبی
com file
در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
configured off
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured out
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
enunciative
بیان کننده
enunciator
بیان کننده اداکننده
eol
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
ethernet
مربوط به استاندارد jeee که بیان کننده روش ارسال سیگنال و پروتکلهای شبکه محلی است
expounder
بیان کننده
femto
پیشوندی که بیان کننده یک کوادریلیوم یا یک میلیونیم یک بیلیون میباشد
filename
اسم سه حرفی که به همران اسم فایل بیان کننده نوع استفاده فایل است
ieee
استاندارد بیان کننده سیستم شبکه اینترنت
ieee
استاندارد بیان کننده اتصالات داده با......... و........
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive true logic
یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
stater
بیان کننده
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
rhetorically
بیان
expressions
بیان
choice of words
بیان
word choice
بیان
wording
بیان
dit
بیان
locutions
بیان
dite
بیان
exposition
بیان
declarations
بیان
expositions
بیان
quotation
بیان
quotations
بیان
expression
بیان
locution
بیان
interpretation
بیان
diction
بیان
averment
بیان
explication
بیان
pronunciations
بیان
pronunciation
بیان
statement
بیان
statements
بیان
declaration
بیان
wording
بیان
interpretations
بیان
experssion
بیان
recitation
بیان
recitations
بیان
verbiage
[American English]
بیان
diction
بیان
say so
حق بیان
explanation
بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
say-so
بیان
explanations
بیان
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
anticlimaxes
بیان قهقرایی
expressible
به بیان درامدنی
simply stated
به بیان کوتاه
expressing
بیان یا شرح
diction
طرز بیان
expresses
بیان یا شرح
expressed
بیان یا شرح
sweet root
شیرین بیان
paradox
بیان مغایر
fluidity
روانی بیان
fluidity
سلاست بیان
imparts
بیان کردن
imparting
بیان کردن
expessible
قابل بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
imparted
بیان کردن
said
بیان شده
declaratory
متضمن بیان
express
بیان یا شرح
anticlimax
بیان قهقرایی
restatement
بیان مجدد
restatements
بیان مجدد
freedom of experssion
ازادی بیان
says
بیان کردن
say
بیان کردن
account
بیان علت
set out
بیان کردن
set forth
بیان کردن
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
paradoxes
بیان مغایر
fair spoken
خوش بیان
statement
بیان وضعیت
statements
بیان وضعیت
eloquence
علم بیان
tells
بیان کردن
apposition
عطف بیان
lip
سخن بیان
appositive
عطف بیان
self-expression
بیان حال
to set forth
بیان کردن
numbers
بیان کیفیت
remark
افهار بیان
mouths
مدخل بیان
mouthing
مدخل بیان
mouthed
مدخل بیان
remarking
افهار بیان
remarks
افهار بیان
formulation
بیان ریاضی
shibboleth
بیان رایج
mouth
مدخل بیان
number
بیان کیفیت
licorice
شیرین بیان
shibboleths
بیان رایج
utter
بیان کردن
remarked
افهار بیان
voice
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
dictograph
بیان نگار
tell
بیان کردن
presentment
بیان حضور
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
impart
بیان کردن
liquorice
شیرین بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
frame
بیان کردن
verbalization
بیان شفاهی
verbalization
بیان کلامی
enigmas
رمز بیان مبهم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
detail
یات را بیان کردن
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
detailing
یات را بیان کردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
rhetor
اموزگار معانی بیان
riddle
تفسیریا بیان کردن
misstate
درست بیان نردن
run on
بتفصیل بیان کردن
enigma
رمز بیان مبهم
riddles
تفسیریا بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
word picture
بیان یا شرح روشن
sound off
ازادانه بیان کردن
rhetorician
اموزگار معانی بیان
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
inenarrable
غیر قابل بیان
bubbling
بیان کردن حباب
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
bubbles
بیان کردن حباب
quantified
چندی بیان کردن
bubbled
بیان کردن حباب
quantifies
چندی بیان کردن
k
نشانه بیان یک هزار
bubble
بیان کردن حباب
last word
بیان یا رفتار قاطع
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
rhetoricians
اموزگار معانی بیان
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
restate
مجددا بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
expresses
بیان کردن اداکردن
restating
مجددا بیان کردن
express
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
quantify
چندی بیان کردن
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
polarity
بیان جهت جریان یک شی
euphuism
بیان مطنطن لفافی
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
academic freedom
آزادی عمل و بیان
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
worded
بالغات بیان کردن
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
polarities
بیان جهت جریان یک شی
word
بالغات بیان کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
language
بصورت لسانی بیان کردن
synopsize
بصورت مجمل بیان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com