Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English
Persian
paganish
بیت پرست ناشی ار شرک
Search result with all words
lewd
ناشی از هرزگی شهوت پرست
Other Matches
xenophile
بیگانه پرست اجنبی پرست
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
philanthropize
نوع پرست بودن نوع پرست کردن
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
ilolater
بت پرست
pagan
بت پرست
uxorious
زن پرست
idol worshipper
بت پرست
idolater
بت پرست
idolatry
بت پرست
pagans
بت پرست
heathens
بت پرست
heathen
بت پرست
patiot
میهن پرست
renifleur
بو پرست جنسی
philomath
دانش پرست
aesthetes
جمال پرست
aesthete
جمال پرست
philoprogenitive
اولاد پرست
womanizers
مرد زن پرست
self seeker
نفس پرست
public-spirited
میهن پرست
philanthropic
نوع پرست
uptight
کهنه پرست
unreconstructed
کهنه پرست
xenophilous
بیگانه پرست
xenophile
بیگانه پرست
wordly minded
دنیا پرست
wino
باده پرست
uxorious
عیال پرست
theist
خدا پرست
womanizer
مرد زن پرست
humanitarian
نوع پرست
glutton
شکم پرست
gluttons
شکم پرست
guebre
اتش پرست
girasole
گل افتاب پرست
girasol
گل افتاب پرست
ghebre
اتش پرست
gheber
اتش پرست
chamaeleon
افتاب پرست
chamaeleontis
افتاب پرست
gastronomer
شکم پرست
fogyish
کهنه پرست
fireworshipper
اتش پرست
fire worshipper
اتش پرست
ethnocentric
قوم پرست
ethnocentric
نژاد پرست
heliolatrous
افتاب پرست
sun worshipper
افتاب پرست
heliotrope
گل افتاب پرست
nepotist
خویش پرست
fitful
هوس پرست
mithraist
مهر پرست
mariolatrous
مریم پرست
partisan
میهن پرست
partisans
میهن پرست
mammonist
دنیا پرست
mammonish
مال پرست
salacious
شهوت پرست
selfish
خود پرست
iconolater
شمایل پرست
ichthyolater
ماهی پرست
bacchant
باده پرست
demonist
دیو پرست
womanisers
مرد زن پرست
pick-up artist
مرد زن پرست
player
[American E]
مرد زن پرست
patriot
میهن پرست
lecherous
شهوت پرست
pickup artist
مرد زن پرست
royalists
شاه پرست
royalist
شاه پرست
racist
نژاد پرست
formalist
فاهر پرست
racists
نژاد پرست
philanthropists
نوع پرست
philanthropist
نوع پرست
epicure
شکم پرست
epicures
شکم پرست
patriots
شخص میهن پرست
quixote
ادم خیال پرست
antediluvian
ادم کهنه پرست
bacchanal
میگسار وباده پرست
To be a money grubber.
پول پرست بودن
patriots
میهن پرست ها
[مرد]
chauvinist
میهن پرست متعصب
skinhead
رذل نژاد پرست
worldling
ادم دنیا پرست
skinheads
رذل نژاد پرست
patriot
شخص میهن پرست
jingo
میهن پرست متجاوز
sluts
زن هرزه وشهوت پرست
slut
زن هرزه وشهوت پرست
old fashioned
کهنه پرست محافظه کار
Gourmand . Glutton .
آدم شکم پرست ( شکمو )
gourmand
صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
philanthrope
ادم نوع پرست خیرخواه بشر
fogeys
ادم عقب مانده وکهنه پرست
mossyback
ادم کهنه پرست یا محافظه کار
gourmands
صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
mossback
ادم کهنه پرست یا محافظه کار
fogy
ادم عقب مانده وکهنه پرست
fogey
ادم عقب مانده وکهنه پرست
fogies
ادم عقب مانده وکهنه پرست
dilettanti
ناشی
Due to
ناشی از
descended
ناشی
due
ناشی از
result
ناشی
dilettantes
ناشی
dilettante
ناشی
mala filde
ناشی
on account of somebody
[something]
ناشی از
ill
ناشی
emergent
ناشی
muff
ناشی
ills
ناشی
resultant
ناشی
ill-
ناشی
muffs
ناشی
skilless
ناشی
skill less
ناشی
muffed
ناشی
gauche
ناشی کج
muffing
ناشی
resulted
ناشی
resulting
ناشی
therefrom
ناشی از ان
amateurish
ناشی
maladroit
ناشی
even tual
ناشی
toxic
ناشی از زهراگینی
due to an accident
ناشی از یک حادثه
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
gaucherie
ناشی گری
hypostatic
ناشی از ته نشینی
jackleg
ناشی نادرست
guttural
ناشی از گلو
novices
ادم ناشی
abnerval
ناشی از عصب
adipic
ناشی ازچربی
irritative
ناشی از تحریک
novice
ادم ناشی
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
rhapsodical
ناشی از احساسات
negligent
ناشی از بی مبالاتی
issues
ناشی شدن
issued
ناشی شدن
issue
ناشی شدن
tisy
ناشی از مستی
rise
ناشی شدن از
unperfect
ناشی نابلد
unskil
ناشی بی مهارت
rise
ناشی شدن
rises
ناشی شدن از
variorum
ناشی ازچندمنبع
rises
ناشی شدن
internal
ناشی ازدرون
stingy
ناشی از خست
privative
ناشی از محرومیت
emanates
ناشی شدن
emanate
ناشی شدن
sequent
منتج ناشی
unfortunate
ناشی ازبدبختی
awkwardness
ناشی گری
emanated
ناشی شدن
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
premune
ناشی از جلوگیری
emanating
ناشی شدن
gremie
بی تجربه و ناشی
awkward
بی لطافت ناشی
use inheritance
وراثت ناشی از کاربرد
occupation disease
امراض ناشی از کار
wind wave
موج ناشی از باد
vinculo matrimonii
ناشی از علقه زوجیت
war risks
خطرات ناشی از جنگ
wind wave
خیز اب ناشی از باد
occupation authorities
اقتدارات ناشی از اشغال
ebb current
جریان ناشی از افت اب
diastrophic
ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous
ناشی ازکینه یالج
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
toxic psychosis
روان پریشی ناشی از سم
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
inexpertly
ازروی ناشی گری
royalistic
ناشی از شاه پرستی
inexpertness
ناشی گری بی تخصصی
pot valour
دلپری ناشی از مستی
interoceptive
ناشی از امعاء واحشاء
renunciative
ناشی از انکار نفس
ravening
حریص ناشی از حرص
profits a prendre
حقوق ناشی از مزارعه
rube
ادم دهاتی ناشی
impiteous
ناشی از سخت دلی
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
short sighted
ناشی از کوته نظری
shear stress
تنش ناشی از برش
shear failure
گسیختگی ناشی از برش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com