English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
Other Matches
unfit نامناسب نامناسب کردن
out of time بیجا
inappropriate بیجا
pointless بیجا
inopportune بیجا
out of place بیجا
intempestive بیجا
unwarrantable بیجا
inapposite بیجا
impolitic بیجا
unwarranted بیجا
inapt بیجا
an inappropriate remark نکته ای بیجا
simpers بیجا خندیدن
an a remark سخن بیجا
misapplication استعمال بیجا
arrogation ادعای بیجا
comeuppance توبیخ بیجا
simpered بیجا خندیدن
simper بیجا خندیدن
meddlesomeness دخالت بیجا
simpering بیجا خندیدن
meddling دخالت بیجا
not to point پرت بیجا
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
tizzy سرو صدای بیجا
facetious اهل شوخی بیجا
arrogate ادعای بیجا کردن
ineptly بطور مزخرف یا بیجا
improper بیجا خارج از نزاکت
self confidence اعتماد بنفس غرور بیجا
phobics وابسته به ترس بیجا تشویشی
phobic وابسته به ترس بیجا تشویشی
step in مداخله بیجا در کاری کردن
maladapted نامناسب
improper نامناسب
malapropos نامناسب
misbecoming نامناسب
foreign نامناسب
unsuitably نامناسب
unhandsome نامناسب
unmeet نامناسب
timeless نامناسب
unsuitable نامناسب
inappropriate نامناسب
infelicitious نامناسب
inapt نامناسب
untoward نامناسب
mismarriage پیوند نامناسب
misplaced نامناسب نابجا
incommensurate نارسا نامناسب
bad break قطع نامناسب
bad soil خاک نامناسب
inadequately بطور نامناسب
ill sorted نامناسب ناجور
inappropriate نامناسب ناجور
unpleasantness وضع نامناسب
inconveniently بطور نامناسب
incompatible ناجور نامناسب
unplayable زمین نامناسب
inutile بیهوده نامناسب
unrighteous ناصالح نامناسب
improper نامناسب نادرست
inopportune بی موقع نامناسب
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
mismate وصلت نامناسب کردن
misbecome نامناسب بودن برای
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
unapt نامناسب غیر محتمل
dissocial نامناسب برای معاشرت
inapplicable غیر قابل اجرا نامناسب
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
add insult to the injury <idiom> [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
flame ارسال پیام نامناسب به کاربر
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
flames ارسال پیام نامناسب به کاربر
scratch file نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
de scrambler وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
fix تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fixes تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
self- سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
degradation کمبود کیفیت تصویه به علت اختلال در سیگنال یا کپی گرفتن نامناسب از سیگنال ویدیویی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
NetBEUI گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
improperly بطور غلط بطور نامناسب
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
shoulders [اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
direct objects مورد
case مورد
unseasonably بی مورد
unseasonable بی مورد
occasions مورد
occasion مورد
instances مورد
inapposite بی مورد
objecting مورد
occasioned مورد
indirect objects مورد
cases مورد
object مورد
objected مورد
instance مورد
out of place بی مورد
oportuneness مورد
inopportune بی مورد
open to question <adj.> مورد شک
occasioning مورد
objects مورد
occurence مورد
cases مورد غلاف
objcetionable مورد ایراد
savory مورد پسند
case مورد غلاف
expectative مورد انتظار
mytaceous از تیره مورد
in dispute مورد بحث
myrtle berry مورد دانه
myrtle مورد سبز
object of transaction مورد معامله
dubitable مورد شک مشکوک
schreber case مورد شربر
dubious مورد شک مشکوک
in no instance در هیچ مورد
confutation مورد تکذیب
liable to prosecution مورد تعقیب
fishy مورد تردید
case analysis تحلیل مورد
opportuneness مورد مناسب
myrtaceae تیره مورد
sightly مورد نظر
cases دعوی مورد
case دعوی مورد
requirement مورد نیاز
involved مورد بحث
case studies مورد پژوهی
case study مورد پژوهی
utilized مورد استفاده
usage مورد استفاده
undue بی جهت بی مورد
utilization مورد مصرف
utilisation [British] مورد مصرف
using مورد مصرف
usage مورد مصرف
exploitation [utilization] مورد مصرف
noted مورد ملاحظه
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
beloved مورد علاقه
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
undue ناروا بی مورد
hold up <idiom> مورد هدف
instances لحظه مورد
taken مورد قبول
received مورد قبول
laughing stock مورد تمسخر
unnecessary roughness خشونت بی مورد
entitlement مورد سزیدگی
under disccussion مورد بحث
instance لحظه مورد
savoury مورد پسند
entitlement مورد استحقاق
taken مورد تحسین
usages مورد استفاده
special case مورد ویژه
As the case may be . برحسب مورد( آن)
entitlements مورد استحقاق
In this case ( instance) . دراین مورد
subject of hire مورد اجاره
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
entitlements مورد سزیدگی
principle of exclusion در مورد کالاهای خصوصی
beatten zone منطقه مورد اصابت
anticipated price قیمت مورد انتظار
anticipated profit سود مورد انتظار
article of roup اموال مورد حراج
as the case may be تاچه مورد باشد
availabe time زمان مورد قبول
intended saving پس انداز مورد انتظار
approving توافق در مورد چیزی
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
anticipated inflation تورم مورد انتظار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com